معرفی کتاب استاد پترزبورگ اثر جان ماکسول کوتسی
خواندنی › کتاب و رمان
- 98/08/08نویسنده کتاب استاد پترزبورگ
جان ماکسول کوتسی در سال ۱۹۴۰ در آفریقای جنوبی به دنیا آمد. پدر و مادرش هلندیتبار بودند. او دوران کودکی و نوجوانی را در کیپتاون گذراند و سپس به انگلستان رفت و در آنجا استخدام شد. تحصیلات دانشگاهیاش را در دانشگاه تگزاس ایالات متحده گذراند و مدرک دکترای ادبیاتش را در سال ۱۹۶۹ از همین دانشگاه گرفت. کوتسی هماکنون در استرالیا زندگی میکند.
کوتسی اولین نویسندهای است که دوبار موفق به دریافت جایزه بوکر شده است، یکی در سال ۱۹۸۳ برای کتاب زندگی و زمانه مایکل کی و دیگری در سال ۱۹۹۹ برای کتاب رسوایی. در سال ۲۰۰۳ نیز موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد. موسسه نوبل در وصف فعالیتهای ادبی او نوشته است: کسی که به شکل بیحدوحصر مشارکتهای خارجی شگفتآور را نمایش میدهد.
داستان رمان استاد پترزبورگ
داستان این رمان در سال ۱۸۶۹ جریان دارد و شخصیت اصلی آن نویسندهای میانسال است که همسر دوم و بچههایش را در شهر «درسدن» به جا میگذارد تا به پترزبورگ بازگردد زیرا به او گفتهاند که پسرخواندهاش خودکشی کرده است.
اولین کاری که شخصیت اصلی هنگام ورود به پترزبورگ انجام میدهد، رفتن به خانهای است که پاول آلکساندروویچ در آن اقامت داشت. به یاد میآورد که در اولین روزهای مدرسه به پاول گفته بود که او را وا نمیگذارد بنابراین وقتی وارد اتاق پسرش میشود از زن صاحبخانه میخواهد اجازه دهد او هم برای مدتی در همان فضایی باشد که پسرش روزی در آن زندگی میکرده است. او میخواهد خود را غرق خاطرت و یاد پسرش کند.
در بهت و حیرت و در کشمکش قبول این واقعیت که پاول دیگر در این دنیا نیست به قبرستان میرود و قبر پسر ۲۱ سالهاش را میبیند. در همه این لحظات «ذهنش مدام به لحظهی مرگ پاول برمیگردد.» و چیزی که رهایش نمیکند این است که او در لحظه سقوط، در آخرین لحظه سقوط حضور نداشت قول روزهای اول مدرسه شکسته خواهد شد و او پسرش را وا گذاشته است.
در ادامه اما داستان کتاب پیچیدهتر میشود. ما متوجه میشویم که شخصیت اصلی کتاب فیودور میخایلوویچ است. همان نویسنده کتاب بیچارگان است که اتفاقا زن صاحبخانه در خانهاش یک نسخه از این رمان را هم دارد. متوجه میشویم شخصیت اصلی ما همان داستایفسکی است که کتاب جنایت و مکافات را نوشته و حال که میخواهد وسائل شخصی پسرش را تحویل بگیرد باید به سراغ پلیس برود.
نوشتههای پاول – چیزی که برای پدرش ارزشی بینهایت دارد – در اختیار پلیس است. اما دلیل این موضوع این است که پاول عضو گروهی تندرو و آنارشیست بود که رهبری آن شخصی به نام سرگی نچایف است. نچایف شخصیتی است که داستایفسکی با او آشنایی دارد، بنابراین در پلیس از او سوالهایی درباره نچایف و دلیل احتمالی حضور پسرش در این گروه پرسیده میشود. شک و تردید درباره مرگ پسرش شدت میگیرد و این احتمال مطرح میشود که واقعا معلوم نیست پاول خودکشی کرده باشد. شاید او را به قتل رساندهاند.
بنابراین استاد پترزبورگ به دنبال یافتن یک سری پاسخ و با هدف پس گرفتن نوشتههایش از پلیس مدت بیشتری در پترزبورگ میماند و در این مدت میبینیم که جنبههای مختلف شهر از جمله فقر و گناه و فساد در آن به بحث گذاشته میشود. اما مهمترین و قویترین قسمت داستان جایی است که داستایفسکی با نچایف برخورد میکند و…
درباره رمان جی. ام. کوتسی
همانطور که اشاره شد، کوتسی در این رمان به هم به تاریخ نظر دارد و هم به زندگی شخصیاش. یعنی همان فقدانی که شخصیت اصلی کتاب با آن دست و پنجه نرم میکند. در ابتدا بپردازیم به جنبه تاریخی رمان و اتفاقاتی که در آن زمان در روسیه رخ داده است.
در اواخر دهه ۱۸۶۰ ناآرامیهای سیاسی ناشی از گروههای دانشجویی که تحت تاثیر ایدههای لیبرال، سوسیالیست و انقلابی نشات گرفته از اروپای غربی بودند در روسیه شکل میگرفت. در نوامبر ۱۸۶۹ دانشجویی به نام ایوانف به عنوان یکی از اعضای این گروهها در پی مخالفت با آرمانهای تندروانه و خشونتآمیز و فریبکارانه در مسکو به دست همگروهیهایش به سرکردگی نچایف به قتل رسید. روایت این قتل که تبدیل به بحثبرانگیزترین رسوایی قرن نوزدهم روسیه شد داستایفسکی را بهشدت تحت تاثیر قرار داد و باعث شد داستایفسکی یکی از شاهکارهای خود یعنی شیاطین را خلق کند.
اتفاقات این رمان از نظر تاریخی به همین دوره بازمیگردد و میتوان آن را مقدمهای دانست که داستایفسکی را تحت تاثیر قرار داد تا شیاطین را بنویسد. در واقع در فصل آخر همین رمان هم ما شخصیت اصلی – یعنی داستایفسکی – را میبینیم که دست به قلم شده و قسمتهای کوتاهی از یک رمان را روی کاغذ میآورد. و این رمان همان رمان شیاطین است.
همه ویژگیهای شخصیت اصلی این کتاب براساس زندگی و آثار داستایفسکی نیست اما کوتسی کار مهمی انجام داده است و به هنگام خواندن رمان به خوبی میتوانید احساس کنید که روح داستایفسکی در کتاب جریان دارد و نویسنده رمانی خوب و درجهیک خلق کرده است.
جدا از همه این موارد، اگر کتاب شیاطین را خوانده باشید میدانید که این رمان یکی از سنگینترین و پیچیدهترین رمانهای داستایفسکی است. بنابراین مطالعه رمان استاد پترزبورگ قبل از خواندن شیاطین و یا حتی بعد از خواندن شیاطین به شما کمک زیادی میکند.
و اما بپردازیم به جنبه دیگر رمان، یعنی رابطه پدر و پسری و اینکه واکنش ما در برابر از دست دادن فردی چگونه میتواند باشد.
شاید بهتر از هرچیزی، حسرت انجام کارهایی که زمانی میتوانستیم برای فرد از دست رفته انجام دهیم و حالا دیگر نمیتوانیم انجام دهیم در این رمان منتقل شده است. کارهای سادهای که میتوانست تفاوت های بزرگی ایجاد کند اما با فرض اینکه هنوز زمان هست از انجام آن خودداری میکنیم. آخر «آدم از کجا بداند؟ واقعا از کجا بداند که آخرین روز کی فرا میرسد؟»
از این مورد که بگذریم، وظیفه ما در برابر افرادی که از دست دادهایم چیست؟ آیا باید مانند شخصیت اصلی این رمان خود را غرق در خاطره کنیم و یا مانند او که لباس پاول را بر تن میکرد و میخوابید رفتار کنیم؟ اگر کسی به یاد و خاطره کسی که از دست رفته است حمله کند وظیفه ما چیست؟
نچایف در رمان قصد دارد از مرگ پاول به نفع خودش و به خاطر گروه انقلابی استفاده کند و برای این کار از هیچچیزی دریغ نمیکند. در فلسفه او همهچیز مجاز است، بنابراین استفاده از مرگ پاول هم مجاز است. نچایف میگوید: «باید از مرگ او بهرهبرداری کنیم و شعلهای برافروزیم.» در پاسخ اما داستایفسکی میداند که باید از پاول و خاطره پاول محافظت کند.
مترجم کتاب استاد پترزبورگ
مترجم کتاب – محمدرضا ترک تتاری – که ترجمه خوب و روانی ارائه داده است، در مقدمه خود اشاره میکند: «ساختار این کتاب به گونه ای است که بهتر است خواننده آن را بدون هیچ پیش فرضی بخواند.» این توصیه خوبی است و مخاطب می تواند همین کار را انجام دهد و مطمئن باشد که با یک رمان خوب روبه رو است. همه چیز در کتاب پوشش داده شده و نیازی نیست که ما از تاریخ آن سال های روسیه آگاه و یا کتاب های داستایفسکی را خوانده باشیم.