رمان بازی دروغ رمانی معمایی و ماجراجویانه اثر روث ور

خواندنیکتاب و رمان

- 98/04/16
رمان بازی دروغ رمانی معمایی و ماجراجویانه اثر روث ور

نویسنده رمان باز دروغ


«روث ور» در حال حاضر یکی از نویسندگان مطرح انگلستان است که در سال ۱۹۷۷ در ساسکس انگلستان به‌دنیا آمد. وی پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه منچستر به پاریس نقل مکان کرد و تا پیش از بازگشت به انگستان و اقامت در شمال لندن، به کارهای خدمتکاری، فروشندگی کتاب و معلمی زبان انگلیسی (به‌عنوان زبان خارجی) مشغول بود. این نویسنده در حال حاضر در لندن همراه با همسر دو فرزند خود زندگی می‌کند و نویسندگی را به عنوان شغل اصلی و تمام‌وقت خویش انتخاب کرده است.
اولین کتاب وی با عنوان «در یک جنگل تاریکِ تاریک» در سال ۲۰۱۵ منتشر شد که به‌سرعت جای خود را در میان علاقه‌مندان به مطالعه گشود و به‌عنوان کتابی محبوب و پرفروش در انگلستان و آمریکا شناخته شد. روث ور پس از انتشار این اثر، کتاب دومش را باعنوان «زنی در کابین ۱۰» در سال ۲۰۱۶ به نگارش درآورد و به چاپ رساند. این کتاب، محبوبیتی بیش از اثر اول روث ور دربرداشت و در لیست کتاب‌های پرفروش دنیا قرار گرفت.
هر دو کتاب اول روث ور، جزو موفقیت‌های چشمگیر جهانی بودند و در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌ها در سراسر جهان قرار گرفتند، از جمله در لیست روزنامه ساندی‌تایمز و نیویورک تایمز. از روی هر دو کتاب اولِ او فیلم ساخته و به بیش از چهل زبان منتشر شده است.

انتشارات و مترجم رمان بازی دروغ


این رمان با ترجمه «سمیه یوسفی» از سوی انتشارات مجید منتشر و روانه بازار نشر شده است.

خلاصه و درونمایه رمان بازی دروغ


در بازی دروغ وارد دنیای دختران نوجوان می شویم و با آن ها در بازی های خطرناک، دوستی و رازهایشان شریک می شویم. بازی دروغ در سه قانون ساده خلاصه می شود:
قانون اول: دروغ بگو؛ قانون دوم: حرفت را دوتا نکن؛ و قانون سوم: گیر نیفت.
در پشت‌جلد این کتاب درباره ماجرای اسرارآمیز و پیچیده پرفروش‌ترین کتاب «روث ور» آمده است:
«پیامکی سحرگاهان به دستش می‌رسد که تنها شامل سه کلمه است:
«بهت نیاز دارم.»
ایسا همه چیز را رها می‌کند، نوزاد دخترش را برمی‌دارد و یک‌راست به سمت سالتن به راه می‌افتد. او مهم‌ترین روزهای زندگی‌اش را در مدرسه شبانه‌روزی‌ای که اطراف آن‌جا بود، گذرانده است؛ روزهایی که هنوز هم سایه‌شان بر دوش او سنگینی می‌کند. ایسا و سه تن از بهترین دوستانش عادت به بازی دروغ داشتند. آن‌ها برای این که دیگران داستان‌های عجیب‌شان را باور کنند، با هم رقابت می‌کردند. حال پس از گذشت هفده سال از این پنهان‌کاری‌ها، چیزی وحشتناک در ساحل پیدا شده است. چیزی که ایسا را به همراه سه‌زنی که سال‌هاست آن‌ها را ندیده، اما هرگز فراموش‌شان نکرده است، مجبور به رویارویی با گذشته می‌کند، تجدید دیدار گرمی در کار نیست: سالتن برای آن‌ها امن نیست، نه بعد از کاری که کرده‌اند. وقت آن است که این زنان تکلیف داستان‌شان را روشن کنند...».

گزیده ای از رمان بازی دروغ


تنها طنین اسمش کافی است تا او را به یاد آورم، مانند نی بوریای تازه. بوی صابونش، لکه‌های روی قوزک بینی‌اش، رنگ قهوه‌ای دارچینی در برابر رنگ زیتونی؛ کیت. فاطیما. تیا و من. چشمانم را می‌بندم و همه‌ی آن‌ها را تجسم می‌کنم. گوشی‌ام هنوز در جیبم گرم است، منتظرم که پیامک‌ها به دستم برسند. فاطیما باید در کنار علی خواب باشد. ساعت شش صبح جواب پیامکش خواهد آمد، وقتی که بیدار می‌شود تا برای نادیا و سمیر صبحانه درست کند و آن‌ها را برای رفتن به مدرسه آماده کند. تیا! تجسم تیا سخت‌تر است. اگر شب‌ها کار می‌کند، الان باید در کازینو باشد که آن‌جا جواب دادن به تلفن برای کارکنان ممنوع است و تا وقتی شیفت کاری‌شان تمام شود، گوشی‌ها را بی‌صدا در قفسه‌ها می‌گذارند. شاید ساعت هشت صبح شیفت را تحویل بدهد، سپس با دخترهای دیگر نوشیدنی بنوشد و بعد جواب بدهد، درحالی‌که شب خوبی داشته و وقتش را با مشتری‌ها، چیپس‌های آماده، تماشای فریبکاری‌های بازی ورق و قماربازهای حرفه‌ای گذرانده است. و کیت؛ کیت باید الان بیدار باشد. به‌هرحال او پیامک را فرستاده است، پس باید پشت میز کار پدرش نشسته باشد. به‌نظرم می‌رسد که اکنون آن‌جاست و از پنجره به سرتاسر ریچ با آب‌های خاکستری روشنش که نور پیش از طلوع بر آن می‌تابد، و ابرها و ساختمان تیره‌رنگ تایدمیل را منعکس می‌کند، نگاه می‌کند. او در حال سیگار کشیدن است، همان‌‌طورکه همیشه این‌کار را می‌کرد. چشمانش خیره به جزرومد است، بالا و پایین رفتن‌های بی‌پایان، جزرومد مواج، منظره‌ای که هرگز تغییرپذیر نیست و درعین‌حال، هرگز از لحظه‌ای به لحظه‌ی دیگر پایدار نیست ـ درست مانند خود کیت. موهای بلندش باید از چهره‌اش کنار زده شوند تا استخوان‌های ظریف و خطوطی که باد و دریا در این سی‌ودو سال در گوشه‌ی چشمانش به جا نهاده‌اند، به‌خوبی دیده شوند.
advertising