نمایشنامه کمدی تاجر ونیزی اثری زیبا و جذاب از شکسپیر

خواندنیکتاب و رمان

- 97/12/10
نمایشنامه کمدی تاجر ونیزی اثری زیبا و جذاب از شکسپیر

نویسنده نمایشنامه تاجر ونیزی


تاجر ونیزی یا داستان شورانگیز بازرگان وندیکی نمایش‌نامه ای کمدی اثر ویلیام شکسپیر است که در حدود سال‌های 1594–1596 نوشته شده‌است.

درونمایه نمایشنامه تاجر ونیزی


این اثر به صورت یک کمدی رمانتیک است و به خاطر صحنه‌های دراماتیک آن معروف است. همچنین معروفیت دیگر این اثر به خاطر شخصیت یهودی به اسم شایلاک که یک رباخوار است و بی‌رحمی بیش از حد او نسبت به شخصیت اصلی داستان آنتونیو تاجر است.
فیلمی در ژانر رمانتیک و درام به کارگردانی مایکل ردفورد است که در سال 2004 منتشر شد.

خلاصه نمایشنامه تاجر ونیزی


بَسانیو دل‌باختۀ «پُرشیا» است .او مردی ونیزی، نجیب‌زاده، جوان و سرشار از خصلت‌های نیکوست و «پرشیا» دختری زیبا و دل‌ربا و شاهزاده. پدر دختر ، تصویر او را در یکی از سه صندوق طلایی، نقره‌ یی و مسی پنهان کرده است. پرشیا خواستگاران بسیاری دارد. شرط ازدواج، دست یافتن به عکس است. شاه‌زاده‌یی مراکشی برای خواستگاری پرشیا قدم پیش می‌گذارد ؛ ولی طمع طلاجویی باعث می‌شود که صندوق طلایی را برگزیند که تصویر پرشیا در آن نیست؛ از این‌رو از صف خواستگاران کنار می‌رود. بسانیو صندوق مسی را انتخاب می‌کند که عکس دختر در آن است و پرشیا از آنِ او می‌شود. بسانیو برای عروسی با محبوبش از «آنتونیو» (Antonio) درخواست پول می‌کند. آنتونیو بازرگان و دوست وی است. کشتی‌های او در آب‌های اقیانوس در حال حرکتند؛ به همین دلیل نقداً پولی در دست ندارد پس برای کمک به دوستش از «شایلاک» (Shylock)، یهودی زراندوزِ ثروت‌پرستِ رباخوار، سه‌هزار دوکا قرض می‌گیرد. شایلاک شرط می‌گذارد که اگر پول سر ِ موعد بازپرداخت نشود، یک پوند از گوشت نزدیک قلب او را ببُرد. آنتونیو می‌پذیرد. راز و نیازها و نجواهای عاشقانۀ بسانیو و پُرشیا ادامه دارد و سرانجام ازدواج می‌کنند.
«گراسیانو» ( Gratiano)، خدمتکار بسانیو نیز با «نِریسا» (Nerrisa)، خدمتکار پرشیا، پیوند زناشویی می‌بندد. آن‌ها عاشق هم‌اند. هر دو زن جوان، یک انگشتر به شوهرانِ خود هدیه می‌دهند.
زمان بازپرداخت بدهی رسیده است. کشتی‌های آنتونیو در دریا غرق شده‌اند. این خبر را کسانی می‌آورند که از دریا آمده‌اند. پولی در کار نیست.
شایلاک ـ که از آنتونیو کینه‌یی کهنه دارد ـ سند را به اجرا می‌گذارد و دادگاه تشکیل می‌شود. پرشیا و خدمتکارش می‌کوشند که آنتونیو را رهایی بخشند. آن‌ها لباس مردان بر تن می‌کنند و سروصورت و صدای‌شان را تغییر می‌دهند. پرشیا به عنوان وکیل و «نریسا» به عنوان منشی وارد دادگاه می‌شوند تا از آنتونیو دفاع کنند. نامه‌یی از صاحب‌منصبی همراه دارند که ایشان را به دادگاه معرفی می‌کند. نخست وکیل جوان از شایلاک می‌خواهد که به ازای قرضش سه‌برابر پول بگیرد؛ ولی شایلاکِ یهودی ـ که قبلاً توسط آنتونیوی مسیحی توهین و تحقیر شنیده ـ در صدد انتقام است و فقط گوشت نزدیک قلب مرد جوان را می‌خواهد.
وکیل می‌گوید که او باید پزشکی کاردان را بیاورد تا زخم‌های آنتونیو را درمان نماید. شایلاک پاسخ می‌دهد که چنین چیزی در متن سند نیامده. او کارد و ترازو می‌آورد تا به کار خود مشغول شود. ناگهان وکیل چیزی به ذهنش می‌رسد: «تو باید به گونه‌یی گوشت را ببُری که خونی ریخته نشود؛ در غیر این صورت، نیمی از دارایی‌ات به آسیب‌دیده تعلّق می‌گیرد.»
شایلاک که خود را در بن‌بست می‌بیند، به همان سه‌برابر پولش راضی می‌شود؛ اما وکیل کوتاه نمی‌آید: «ممکن نیست؛ چرا که شما قبلاً از این تصمیم صرف‌نظر کردید.»
حالا شایلاک اصل پولش را طلب می‌کند ولی وکیل، اجرای حکم را خواهان است. سرانجام شایلاک می‌پذیرد که از قرضش بگذرد؛ اما وکیل، او را طبق قوانین ونیز به توطیه و ضرب‌وجرح منتهی به قتل، متّهم می‌کند که بر اساس آن، نیمی از داراییِ او به دولت و نیمی دیگر به ضرب‌دیده می‌رسد. در آخر، آنتونیو از دریافت سهم خود می‌گذرد به شرطی که شایلاک راضی شود به دین مسیحیت بگرود و ثروتش را به ارث برای دخترش «جِسیکا» بگذارد. به این ترتیب دادگاه پایان می‌پذیرد.
advertising