رمان باز هم من اثر جوجو مویز

خواندنیکتاب و رمان

- 97/11/16
رمان باز هم من اثر جوجو مویز

نویسنده رمان باز هم من


کتاب باز هم من جدیدترین اثر جوجو مویز در هفته اول انتشار خود در جایگاه دوم پرفروش‌ها قرار گرفت. جوجو مویز نویسنده این کتاب، سال‌ها در زمینه روزنامه‌نگاری فعالیت داشته است. اما از سال 2002 و با انتشار اولین رمانش، پناه گرفتن از باران؛ نویسندگی شغل دائم او شد و فقط گاهی مقالاتی برای دیلی تلگراف می‌نویسد.نویسنده انگلیسی این بار، باز هم به سراغ شخصیت اصلی داستان «من پیش از تو» و «پس از تو»، لوئیسا کلارک رفته و سیر زندگی‌اش پس از سفر به نیویورک را نشان می‌دهد.


مترجم و انتشارات رمان باز هم من


رمان باز هم من اثر جوجو مويز و با ترجمه سمیرا بیات در 536 صفحه توسط نشر مصدق به چاپ رسیده است.

مضمون و درونمایه رمان باز هم من


لوئیسا وارد نیویورک شده است. تا زندگی جدیدی را شروع کند. او با آغاز کارش در منزل «لئونارد گوپنیک» و همسر جوانش «اگنس» قدم به دنیای ثروتمندان نیویورک می‌گذارد. دنیایی که زندگی و تجارب جدیدی برایش به ارمغان می‌آورد و کیلومترها دور از «سم»، طی رفت و آمدهایی که با خانواده‌های اعیان نیویورکی پیدا می‌کند، با شخصی به نام «جاش» آشنا می‌شود. «جاش» کسی است که تمامی خاطرات گذشته از عشق ناکامش، «ویل» را برایش تداعی می‌کند و...

قسمتی از رمان باز هم من


روزی روزگاری، دختری کوچک در این دنیا زندگی می‌کرد. او خیلی شاد بود یا دست کم خودش به خودش می‌گفت که خیلی شاد است. او مانند بسیاری از دخترهای دیگر بود، دوست داشت تلاش کند تا متفاوت به نظر برسد، شبیه کسی که خودش نبود؛ اما مانند بسیاری از دختران دیگر، زندگی مسیر او را تغییر داد و به جای این‌که کاری کند دنیایی متناسب با خود بسازد، عادت کرد خود را پنهان کند، عادت کرد آن قسمت از روح و وجودش که او را متفاوت، بی‌همتا و بی‌نظیر می‌ساخت مخفی کند. برای مدتی با دنیا جنگید؛ اما دنیا آن‌قدر کتکش زد که به این نتیجه رسید اگر خودش نباشد، دنیا جای امن‌تری برای زندگی کردن خواهد بود. هر کدام از ما راه‌های بسیاری برای ساختن نسخه‌ای از خودمان داریم. زمانی زندگی من فقط در برداشتن قدم‌های بسیار ساده خلاصه می‌شد، چیزی که گمان می‌کردم سرنوشت برایم مقدر کرده است؛ اما از مردی که تقدیر خود را نپذیرفته بود آموختم که می‌توانیم آنچه را برایمان مقدر شده است بپذیریم. سپس بانوی پیری را ملاقات کردم که توانسته بود برخلاف آنچه همه اعتقاد داشتند باید باشد، خود تازه‌ای از خود بسازد و سرنوشت خود را آن‌گونه رقم بزند که خود می‌خواهد. من می‌توانستم انتخاب کنم لوئیزا کلارک از نیویورک یا لوئیزا کلارک از استورتفولد باشم یا ممکن است لوئیزا کلارکی وجود داشته باشد که من هنوز ملاقاتش نکرده‌ام. نکته مهم این است که بدانید باید کسی را همراه خود سازید که بخواهد همراهتان باشد نه این‌که شما را چون پروانه‌ای زیبا روی دیوار اتاقش نصب کند. نکته مهم این است که بدانید همیشه می‌توانید به نوعی راهی برای دوباره ساختن خودتان پیدا کنید.
advertising