رمان عاشقانه میوه خارجی اثر جوجو مویز
خواندنی › کتاب و رمان
- 97/09/12نویسنده رمان میوه خارجی
رمان عاشقانه میوه خارجی اثر جوجو مویز است. این کتاب با دو نام مختلف منتشر شده است، رها در باد، نام دیگر همین رمان است.جوجو مویز در رمان میوه خارجی با محوریت شخصیت زنها و روایت دو داستان موازی در حال و گذشته، بار دیگر داستان پرکششی را به خواننده عرضه میدارد.
ناشر و مترجم کتاب میوه خارجی
کتاب میوه خارجی نوشته جوجو مویز با ترجمه مریم مفتاحی توسط نشر آموت منتشرشده است.
خلاصه رمان میوه خارجی
رمان میوه ی خارجی، با پیگیری ماجرای زندگی لوتی سوییفت و سلیا هولدن در محله ای کوچک در دهه ی 1950 آغاز می شود. لوتی به همراه خانواده ی سلیا زندگی می کند و با او مثل خواهر سلیا رفتار می شود، اگرچه مردم محله، چنین رفتاری با او ندارند و او را چیزی که واقعا هست، در نظر می گیرند. زندگی این دو دختر به طور کامل به هم گره خورده است و آن ها همه ی کارهای خود را با هم انجام می دهند؛ تا اینکه سلیا خانه را به مقصد لندن ترک گفته و مرد آرزوهایش را ملاقات می کند. با برگشت سلیا به خانه، حضور نامزدش، گای، تمام خاطرات و روابط دوست داشتنی لوتی را تهدید می کند. سپس داستان به 50 سال بعد و زندگی شخصیتی به نام دیزی پرش می کند. زندگی این زن به شکلی مطلوب در حال سپری شدن است تا این که شریک زندگی اش تصمیم می گیرد آن ها را ترک کند، چرا که از عهده ی زندگی با وجود یک بچه برنخواهد آمد. پس از این اتفاق، دیزی تلاش می کند تا زندگی خود را جمع و جور کند و در همان محله ی کوچک لوتی و سلیا، مشغول کار در سرای آرت دکو می شود. این اتفاق باعث گره خوردن زندگی این شخصیت ها شده و خیلی زود، گذشته و حال درهم می آمیزند.
بخشی از رمان میوه خارجی
یکبار مادرم به من گفت اگر سیب پوست بکنم و پوستش را بدون این که تکهتکه شود، از پشت سرم به زمین پرت کنم، میتوانم به هویت مردی که با او ازدواج خواهم کرد پی ببرم. تکه پوست به شکل حرفی روی زمین میافتد، دستکم بعضی اوقات اینطور میشود: مامی چنان عاجزانه میخواست اوضاع بهخوبی پیش برود که بهراحتی منکر میشد تکه پوست روی زمین شکل عدد هفت یا دو را به خود گرفته است، حرفش را تکرار میکرد که «ب» یا «د» است. حتی اگر من کسی را نمیشناختم که اول اسمش «ب» یا «د» باشد.اما لازم نبود این کار را در مورد گای انجام بدهم. از لحظهی اولی که دیدمش، به همان اندازهای که خودم را میشناختم چهرهاش برایم آشنا آمد، بلافاصله فهمیدم همان چهرهای است که مرا از خانوادهام جدا میکند، عاشقم میشود و مرا میپرستد و با او صاحب فرزندان زیبایی میشوم. همان چهرهای است که پیمان زناشویی را بر زبان خواهد آورد و من در سکوت به آن زل خواهم زد، همان صورتی است که من صبحها اول از همه و شبها، در نسیم دلانگیز شبانگاهی، آخر از همه خواهم دید.