داستان کوتاه روش های دعا کردن از سری داستان های شیوانا

خواندنیداستان و حکایات

- 97/10/01
داستان کوتاه روش های دعا کردن از سری داستان های شیوانا

از سری داستان های شیوانا


در روزی از روزها شیوانا در حالی که ترازویی مقابلش گذاشته بود مشغول درس دادن به تعدادی از شاگردانش بود. در این حین مردی خسته و پژمرده نزد شیوانا آمد و به او گفت که به خاطر خیانت دوستانش در تجارت دچار ورشکستگی شده است. به خاطر بی سرمایه گی زن و فرزندش او را به حال خود رها کرده اند و رفته اند. دوستانش همه او را تنها گذاشته‏اند و تحت فشار شدید مالی است. مرد به شیوانا گفت که به شدت افسرده است و دیگر امیدی برای ادامه زندگی ندارد.
شیوانا به ترازوی مقابل خود خیره شد و تبسمی کرد و گفت:” همین که نزد من آمدی نشان می دهد که هنوز روزنه امیدی در وجودت هست. از من چه می خواهی ؟”
مرد سرش را پائین انداخت و با شرمندگی گفت:” همه در این سرزمین می گویند که شما به خالق هستی از بقیه نزدیک ترید! خواستم برایم دعا یی کنید که سختی این مشکلات برایم کمتر شود و راه چاره ای برای مشکل من پیدا گردد!” در این لحظه مرد بغضش ترکید و به گریه افتاد.
شیوانا بدون آنکه به مرد نگاه کند قلم و کاغذی به مرد داد و از او خواست تا هر چه از خالق هستی می خواهد را روی یک تکه کاغذ بنویسد. مرد آهی کشید و کاغذ و قلم را گرفت و در آن درخواستش از خداوند عالم را نوشت. او از خدا خواست تا سختی و سنگینی مشکلات را برایش کمتر کند و راه چاره ای برای رهایی از این مشکلات در اختیارش قرار دهد.
شیوانا کاغذ را از مرد گرفت آن را در یک کفه ترازو قرار داد. آنگاه سنگی از روی زمین برداشت و در کفه دیگر گذاشت. کفه کاغذ بلافاصله به بالا آمد. شیوانا مدتی به ترازو خیره شد و آنگاه کاغذ را از ترازو برداشت و به مرد پس داد و گفت:” برو و چهل روز دیگر نزد من آی و به من بگو که وضعت چه تغییری کرده است!؟”
مرد مات و مبهوت کاغذ را گرفت و رفت.
چهل روز بعد شیوانا دوباره ترازو را مقابل خود گذاشت و درس دادن به شاگردانش را شروع کرد.در این بین ، دوباره همان مرد نزد شیوانا آمد. اما این بار بسیار سرزنده تر و سرحال تر از قبل بود و چند صفحه کاغذ نیز پر از درخواست هایش را در دستانش پنهان کرده بود.
شیوانا نگاهی به ترازو انداخت و با تبسم از او پرسید:” آیا در این چهل روز تغییری در اوضاع ایجاد شد!؟”
مرد با اعتماد به نفس و شور و شوقی عالی گفت:” هنوز نتوانسته ام دوستی که به من خیانت کرد را پیدا کنم. اما تصمیم گرفته ام به تجارتی جدید دست بزنم و از مسیری دیگر به کسب و کار بپردازم. دیگر ناامید نیستم و از تنهایی و انزوایی که دچار شده ام دیگر ناراحت نیستم. دوری از زن و فرزند هم برایم قابل تحمل شده است. در این چهل روز هم قدم های مثبت بزرگی برداشته ام که در آینده ای نزدیک جواب می دهد. خلاصه دعای شما کار خودش را کرد!”
شیوانا در حالی که به کاغذهای دست مرد خیره شده بود پرسید:”در این کاغذها درخواست ها و دعاهای جدیدت از خالق هستی را نوشته ای اینطور نیست!؟”
مرد شرمنده سری تکان داد و آن ها را به سوی شیوانا دراز کرد و گفت:” می خواستم این کاغذها را هم دوباره با ترازوی خود متبرک سازید!”
شیوانا کاغذها را از مرد گرفت. آنها را در یک کفه ترازو گذاشت و در کفه دیگر یک تکه سنگ بزرگ گذاشت. کفه کاغذها به سرعت بالا رفت. شیوانا مدتی به کاغذها خیره شد و سپس آنها را به مرد پس داد و به او گفت که دوباره چهل روز بعد نزد او آید.
وقتی مرد رفت.یکی از شاگردان شیوانا با تعجب از او پرسید:” استاد!! در این چهل روز چه اتفاقی برای این مرد رخ داده بود و راز ترازوی شما چیست!؟”
شیوانا به ترازو خیره شد و گفت:” برای حل مشکلات و سختی ها از خالق هستی می توان به دو شکل درخواست کرد. یکی اینکه بخواهیم مشکلات و مصائب سخت وبزرگ را از سر راه ما بردارد و روش دوم این است که از خدا بخواهیم صبر و طاقت و تحمل ما را افزایش دهد و دلهای ما را بزرگ کند تا دیگر مشکل سرراهمان ، برایمان بزرگ و سخت ننماید. راز توفیق این مرد هم همین است. من سنگ را در کفه ای از ترازو گذاشتم تا کفه کاغذ تقاضای مرد بالاتر آید. به این ترتیب سنگ مشکلات در نظر مرد کوچک و بی مقدار جلوه کرد و دلش آرام گرفت و ذهنش فرصت یافت تا بی اعتنا به آزارها و سختی های مشکلاتش به فکر راه چاره بیافتد. این مرد اکنون آمادگی لازم برای عبور از این مشکلات را دارد. چرا که قلبش وسعت یافته و دیگر سنگینی مصائب برایش مثل گذشته نیست. او اکنون از گذشته خودش و از اطرافیانش بسیاری قوی تر است و نشانه آن هم این همه کاغذ و درخواست جدید بود که از من خواست در کفه بالاتر ترازوی آرزوهایش قرار دهم.راز ترازو همین است! خداوند یا توفان زندگی تو را آرام می سازد و یا نه برعکس توفان را شدیدتر و سخت تر می کند اما درمقابل تو را آرام می سازد و قلب تو را مطمئن و این توانایی را به تو می دهد تا با آرامش از سخت ترین توفان ها به سلامت عبور کنی. ترازو راه دوم درخواست از خالق هستی را به ما نشان می دهد!”
advertising