داستان شیوانا و تجلی روح پس از مرگ

خواندنیداستان و حکایات

- 97/08/27
داستان شیوانا و تجلی روح پس از مرگشیوانا زیر درختی نشسته بود و پاهایش را داخل جوی آبی که از زیر درخت عبور می کرد گذاشته بود و محو زیبایی طبیعت شده بود. جوانی لاقید و گستاخ از آنجا عبور می کرد. آرامش و متانت شیوانا را دید لختی ایستاد و به او خیره شد. شیوانا نیم نگاهی به او انداخت و از او خواست تا کنارش بنشیند و پاهایش را مانند او داخل آب بگذارد تا از تب و گرمای وجودش کاسته شود. جوان پوزخندی زد و گفت: تعجبم که عمر خود را در طریق معرفت می گذرانی به این امید که در آن دنیا به خوشگذرانی و عیاشی بپردازی و هیچ نمی دانی که زمان مرگ همان اتفاقی که سرتو می افتد سر من هم می آید! یعنی باید این دنیا را رها کنیم و به جای نامعلومی برویم. اگر آن دنیا از عیش و عشرت خبری نباشد ، آیا فکر نمی کنی که زندگی عاشقانه و عارفانه ات در این دنیا هدر رفته است؟
شیوانا تبسمی کرد و با انگشت اشاره پرنده ای در آسمان را نشان داد و گفت: اگر همین الآن یک شکارچی تیری به سوی این پرنده شلیک کند و او در جا هنگام اصابت جان دهد و بمیرد چه بلایی بر سر روح او می آید؟
جوان شانه هایش را بالا انداخت و گفت: از دید من پرنده با روحش به زمین سقوط می کند. روحش از بین می رود و بدنش خوراک این و آن می شود و به شکلی دیگر از بین می رود.
شیوانا تبسمی کرد وسری تکان داد و گفت: نه من بر این باورم که درست همان لحظه ای که پرنده در فضا جان می دهد. روحش همان مسیر پرواز او را ادامه می دهد و همچنان می رود. من بر این باورم که اگر دنیا را با عشق و معرفت زیسته باشی ، پس از جان باختن بلافاصله و بدون گسستگی زیستنی به همین شکل یعنی عاشقانه و عارفانه را در فضایی دیگر ادامه می دهی. من طریق معرفت را انتخاب کردم نه به این سبب که می خواهم در این دنیا چنین باشم و در دنیایی دیگر به شکلی دیگر، بلکه این طریق را برگزیدم تا برای همیشه در آن قدم زنم . چه این دنیا باشد و چه صد دنیای دیگر.
advertising