داستان زیبای انتخاب حریف شایسته از سری داستان های شیوانا

خواندنیداستان و حکایات

- 97/08/21
داستان زیبای انتخاب حریف شایسته از سری داستان های شیواناافسر گارد امپراتور دل خوشی از شیوانا نداشت. دلیل اصلی اش هم این بود که شیوانا بر خلاف کدخدا و دیگر بزرگان دهکده او را تحویل نمی گرفت و مانند یک فرد عادی با او برخورد می کرد. روزی شیوانا در بازار دهکده مشغول خرید بود که افسر امپراتور سوار بر اسب به او نزدیک شد و با تکبر گفت: من بر این باورم که در علم و معرفت از تو برتر هستم. حاضرم برای اینکه به بقیه برتری خودم را ثابت کنم همین جا در حضور مردم با تو مناظره کنم. بگو حاضری یا نه؟
شیوانا نگاهی به افسر انداخت و با بی حوصلگی گفت: هر کسی همان است که باور دارد! نیازی به مناظره نمی بینم! سپس بی اعتنا به افسر به خرید مشغول شد.
در همین حین یکی از مردمان فقیر دهکده مجاور از بازار می گذشت. افسر امپراتور را سوار براسب با بقیه همراهان دید. چوبی را از روی زمین برداشت و با صدای بلند گفت:” آهای افسر امپراتور من شمشیرزنی ماهر هستم اما از بد روزگار به فقر و گدایی افتاده ام. حاضرم با تو در جلوی جمع مبارزه کنم و اگر تو را شکست دادم باید شمشیر خودت را به من بدهی. افسر امپراتور بلافاصله از اسب پیاده شد و خطاب به جمعیت گفت: ببینید! من مثل شیوانا مغرور و متکبر نیستم و در خواست مبارزه هر شخصی را می پذیرم.
سپس مقابل مرد فقیر ژست مبارزه گرفت و با شمشیر به او حمله کرد. بعد از چند حمله ساده مرد فقیر شکست خورد و شمشیر چوبی اش شکست. افسر امپراتور با غرور سوار اسبش شد و به شیوانا گفت: آیا قبول کردی که من با قبول این مبارزه فروتنی و جسارت خودم را به بقیه نشان دادم؟
شیوانا لبخندی زد و گفت: از فردا این مرد فقیر در هر کوی و برزن این دیار قصه مبارزه اش با افسر ویژه گارد امپراتور را نقل خواهد کرد. او با این داستان به شهرت می رسد و می تواند ثروتی به دست آورد. اما در مقابل هر کسی که این داستان را بشنود با خود می گوید افسر امپراتور چقدر دون پایه و حقیر است که با ضعیفان و شمشیر چوبی ها هماوردی می کند. این داستان اگر به گوش امپراتور برسد اصلا به تو افتخار نخواهد کرد و تو مایه مباهات او نخواهی بود.برنده اصلی این مبارزه آن مرد فقیر بود.
افسر امپراتور دمغ و ناراحت به سرعت بازار را ترک کرد و به محل اقامت خود بازگشت. شیوانا در حالی که همچنان مشغول خرید بود به شاگردی که کنار دستش ایستاده بود و کمکش می کرد گفت: همیشه دقت کن که چه کسی تو را به مبارزه و مناظره دعوت می کند. خیلی ها در زندگی با تو به چالش برمی خیزند و تو را به دعوا و مبارزه دعوت می کنند نه برای اینکه برنده شوند بلکه برای این مقابل تو قد علم می کنند و شاخ و شانه می کشند تا با هم دوش شدن با تو و شکار اعتبار و شخصیت تو، برای خود شخصیت و اعتباری دست و پا کنند. در این مواقع بهترین واکنش بی اعتنایی است. با بی اعتنایی تو در واقع با زبان بی زبانی به آن ها می گویی که از دید تو، آن ها حتی لیاقت حریف شمرده شدن را هم ندارند و همین بی اعتنایی، باعث می شود تا ارزش و حرمت تو حفظ شود.
advertising