داستان کوتاه و زیبای الماس درون

خواندنیداستان و حکایات

- 97/10/07
داستان کوتاه و زیبای الماس دروندر روزی از روز ها پسرکی از پدرش سوال کرد:‌ارزش این زندگی چقدر است ؟ پدر به چای جواب دادن یک تکه سنگ به او داد و گف برو در بازار و این سنک را بفروش .
اگر کسی قیمت آن را پرسید دو تا انگشت بالا ببر و چیزی دیگری نگو. پسر به بازار رفت . یک زن از او پرسید : ‌قیمت این سنگ چقدر است ؟ میخواهم در باغچه ام بگدارم. پسر چیزی نگفت فقط دو تا انگشت خود را بالا برد. زن گفت :‌دو دلار؟ من آن را میخواهم. پسر به خانه برگشت و به پدرش گفت : ‌پدر یک زن گفت که حاضر است سنگ را دو دلار بخرد. پدر گفت :‌پسرم حالا میخواهم این سنگ را به موزه ببری . آگر کسی خواست آن را بخرد . چیزی نگو فقط دو انگشتت را بالا ببر.
پسر به موزه رفت و یک مرد نزدیک شد و خواست که سنگ را بخرد. پسر چیزی نگفت فقط دو تا انگشت خودش را بالا برد. مرد گفت :‌دو هزار دلار ؟ من حاضرم بخرم. پسر شک زده شد و با عجله آمد خانه و به پدرش گفت :‌ یک مردی میخواست این سنگ را به قیمت دو هزار دلار بخرد
پدر گفت :‌پسرم آخرین جایی که میخواهم این سنگ را ببری فروشگاه سنگ های قیمتی است . برو آنجا و سنگ را به صاحب معازه نشان بده، بدون اینکه چیزی بگویی . اگر قیمت را پرسید فقط دو انگشتت را بالا ببر. پسر به فروشگاه سنگ های قیمتی رفت . سنگ را به صاحب مغازه نشان داد . صاحب مغازه پرسید :‌ از کجا این سنگ را پیدا کردی ؟ یکی از کمیاب ترین سنگ های جهان هست. من باید این سنگ را داشته باشم . چقدر میفروشی ؟ پسر دو انگشتش را بالا برد.
مرد گفت :‌من این سنگ را حاضرم دویست هزار دلار بخرم ! پسر که نمیدانست چکار کند با عجله پیش پدرش برگشت و گفت :‌پدر این مرد میخواهد سنگ را به قیمت دویست هزار دلار بخرد!
پدر گفت :‌پسرم ، الان ارزش زندگی را درک می کنی ؟ مهم نیست از کجا آمده ای ، کجا به دنیای آمده ای ، پوستت چه رنگ است یا چقدر پول در زندگیت داری . مهم این هست که چه نقطه ای را برای ایستادن انتخاب می کنی . چه آدم هایی را انتخاب می کنی که اطرافت را احاطه کنند و چگونه جایی را برای بودنت انتخا ب می کنی . شاید تمام زندگی ات را به این تصور که یک سنگ دو دلاری هستی گذرانده باشی . شاید تمام زندگی ات را در میان کسانی زندگی کرده باشی که ارزش تو را فقط دو دلار دانسته باشند . اما هر انسانی یک الماس در درون خودش دارد
ما می توانیم انتخاب کنیم که اطرافما را کسانی احاطه کنند که ارزش واقعی مان را و الماس درونمان را ببینند و ارزشمند بدانند. ما می توانیم انتخاب کنیم که الماس وجودمان را در بازار بگذاریم یا در فروشگاه سنگ های قمیتی.
ما همینطور می توانیم انتخاب کنیم که ارزش دیگران را ببینیم و درک کنیم. و به دیگران کمک کنیم که الماس نهفته در وجودشان را ببینند .
افراد پیرامونت را آگاهانه انتخاب کن . و این انتخاب باعث تفاوت اساسی درکیفیت زندگی ات می شود.
advertising