داستان کوتاه ذهن آزاد از سری داستان های شیوانا

خواندنیداستان و حکایات

- 97/10/04
داستان کوتاه ذهن آزاد از سری داستان های شیوانازن و مرد جوانی برای کسب آرامش نزد شیوانا آمدند. آنها به شدت مضطرب و افسرده بودند و از شیوانا می خواستند تا به آنها روشی برای بی خیالی و آسودگی ذهن بیاموزد. شیوانا دستش را به سوی آنها دراز کرد و گفت : نگرانی خود را در کف دست من بگذارید تا شما را از آن رها سازم!؟
زن با لکنت گفت: اما استاد نگرانی ما قابل گذاشتن در دست های شما نیست. چیزی در درون ماست و ما نمی توانیم آن را مثل یک تکه سنگ در دستان شما بگذاریم!؟
شیوانا تبسمی کرد و گفت: چیزی که خودتان می دانید وجود ندارد چرا درون خودتان زنده می کنید و توسط خودتان خویشتن را عذاب می دهید!؟
مرد شرمنده گفت: ببینید استاد! ما در گذشته خود اشتباهات زیادی مرتکب شده ایم و اکنون بار سنگین این خطاها بر دوش سنگینی می کند و ما را عذاب می دهد.
شیوانا چرخی زد و نگاهی به اطراف انداخت و آنگاه دستانش را به سمت مرد دراز کرد و گفت: گذشته را به من نشان بده تا تو را از آن برهانم!
مرد با حیرت گفت: اما استاد! گذشته لحظه ای رخ داده و برای همیشه رفته و هر کاری کنیم دیگر برنمی گردد!
شیوانا با لبخند گفت: یعنی تو به خاطر چیزی که برای همیشه از دسترست دور شده ناراحتی!؟
زن و مرد به هم خیره شدند و با اعتراض گفتند : ولی استاد! ما برای آرامش نزد شما آمده ایم و شما همه نگرانی های ما را مسخره کردید!؟
شیوانا کاغدی را جلوی زن و مرد گذاشت و گفت: بزرگترین نگرانی های خود را روی این کاغذ بنویسید و به من دهید.
مرد و زن جوان با حوصله و وسواس چندین صفحه کاغذ را نوشتند و به شیوانا دادند. شیوانا آتشی درست کرد و کاغذها را در آتش سوزاند و سپس رو به زن و مرد جوان گفت: تمام شد! الآن می توانید آرام باشید! مرد و زن جوان مات و مبهوت به شیوانا خیره شدند و مرد با تعجب پرسید: استاد ! شما حتی آنها را نخواندید! آنها حرفهای گرانقیمت و باارزشی بودند و در زندگی ما از اهمیت خاصی برخوردار بودند. در واقع به دلیل ارزشمندی این خاطرات و از دست دادن آنها بود که ما مضطرب شده ایم. شیوانا سری تکان داد و از یکی از شاگردان مدرسه خواست تا گرانقیمت ترین کاغذ را برای زن و مرد جوان بیاورد. سپس آن کاغذ را به آنها داد و گفت: قیمت این کاغذ بسیار زیاد است. حرفهای عذاب دهنده ولی ارزشمند خود را روی اینها بنویسید! اما بدانید که من بلافاصله این کاغذ گرانبها را با نوشته های ارزشمند شما می سوزانم. این کار تنها روش خلاصی از خاطرات نگران کننده و قیدآور گذشته است. برای راحت بودن باید ذهن خود را از حمل افکار و خاطرات رها سازید و زندگی خود را از نشانه های ذهنی گذشته پاک کنید. فقط ذهن آزاد است که می تواند آرام باشد. ذهن آزاد ارزشش خیلی بیشتر از خاطرات طلایی است.
advertising