کاربرد و داستان ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
خواندنی › داستان و حکایات
- 97/09/23کاربرد ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه
زمانی از این ضرب المثل استفاده می شود که شخصی با جثه کوچک و نحیف کار بزرگ را انجام بدهد.
داستان ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه
موشی بنام فلفلی در دشت برای خودش لانه ای درست كرد و خيالش راحت بود كه زمستان را بخوبی سپری می شود .
يك روز گاوی برای علف خوردن به دشت آمد و روی لانه آقا موشه نشست و مشغول استراحت شد .
موش آمد و از آقاي گاو خواهش كرد كه از روی لانه اش بلند شود تا خراب نشود ولی گاو هيچ توجهی به موش نكرد و گفت: تو نيم وجبی به من دستور می دهی كه از اينجا بلند شوم . می دانی من كی هستم ، می دانی من چقدر قوی و پر زورم ، حالا برو پی كارت و بگذار استراحت كنم .
موش دوباره خواهش و التماس كرد ولی فايده ای نداشت و گوش آقا گاو به اين حرف ها بدهكار نبود . موش پيش خودش فكر كرد ، حالا كه با خواهش كردن مشكلش حل نشده بايد كار ديگری بكند .
بعد يكدفعه روی آقا گاو پريد. گاو از خواب بيدار شد و خودش را تكان داد . موش روی گوش گاو پريد و يك گاز محكم از گوش او گرفت . گاو از جايش بلند شد و شروع به تكان دادن سرش كرد . ولی موش روی زمين پريد و در يك سوراخ پنهان شد و گاو نتوانست كاری كند.
وقتی گاو دوباره خوابش برد ، موش دم گاو را گاز گرفت و روی درخت پريد .گاو از درد بيدار شد .خيلی عصبانی بود ، سعی كرد كه بالا بپرد و موش را بگيرد تا ادبش كند ولی دستش به او نمی رسيد .
موش گفت : اگه بازم روی لونه من بخوابی ،گازت می گيرم .
گاو ديد ، چاره ای ندارد جز اينكه از آنجا برود و جای ديگری بخوابد . گاو پيش خودش گفت : فلفل نبين چه ريزه ، بشكن ببين چه تيزه . با اين قد و قواره فسقلی اش چه جوری حريف من شد .
موش با اينكه خيلی كوچكتر از گاو بود توانست مشكلش را حل كند .