حکایت ضرب المثل از این ستون تا آن ستون فرج است
خواندنی › داستان و حکایات
- 97/09/07داستان ضرب المثل از این ستون به آن ستون فرج است
در روزگاران دور مردی غریب از شهری به شهری مسافرت كرد .به شهری رسید که اتفاقا همان شب فردی به قتل رسید و نگهبانان مرد غريب را نزديك محل قتل دستگير کردند و او را نزد قاضی بردند و چون مرد مسافر نتوانست بی گناهی خود را ثابت كند ، قاضی دستور اعدام صادر كرد.
فردا آن روز جلادان مرد مسافر را به يك ستون بستند تا اعدام كنند . مرد هرچه گفت كه بی گناه است و بعدا از اين كار پشيمان خواهند شد به حرفش گوش ندادند و جلاد گفت من بايد دستور را اجرا كنم.
جلاد به او گفت كه آخرين خواسته اش چيست . مرد كه ديد مرگ نزديك است گفت : مرا به آن يكی ستون ببنديد و اعدام كنيد . جلاد فكركرد كه مرد قصد فرار دارد و اين يك بهانه است و به او گفت اين چه خواهش مسخره ای است؟ مرد مسافر گفت : رسم اين است كه آخرين خواهش يك محكوم به اعدام اگر ضرری برای كسی نداشته باشد اجرا شود .
جلاد با احتياط دست او را باز كرد و به ستون بعدی بست . در همين هنگام حاكم و سوارانش از آنجا گذشتند و ديدند عده ای از مردم دور ميدان جمع شدند، علت را پرسيدند، گفتند مردی را به دار می آویزند. حاكم پرسيد : چه كسی را ؟ جلاد جلو آمد و حكم قاضی را نشان داد .
حاكم به جلاد گفت : مگر دستور جديد قاضی به شما نرسيده است ؟ جلاد گفت : آخرين دستور قاضی، همين است .
حاكم گفت : اين مرد بی گناه است ، او را آزاد كنيد . قاتل اصلی ديشب به كاخ من آمد و گفت وقتی خبر اعدام اين مرد را شنيده ، ناراحت شده كه خون اين مرد هم به گردن او بيافتد و با اينكه مي ترسيده خودش را معرفی كرد . من هم او را نزد قاصی فرستادم و سفارش كردم كه مجازاتش را تخفيف دهد . جلاد پس از شنیدن گفته های حاکم ، مرد مسافر را آزاد كرد.مرد مسافر به او گفت : اگر مرا از آن ستون به اين ستون نمی بستيد تا حالا مرا اعدام كرده بوديد. اگر خدا بخواهد از اين ستون به آن ستون فرج است.
کاربرد ضرب المثل از این ستون به آن ستون فرج است
ضرب المثل ستون به ستون فرج است در مواقعی که از آینده کاری اطلاع نداریم و درباره زمان پیش رو نگران هستیم استفاده می شود.