حکایت و کاربرد ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ

خواندنیداستان و حکایات

- 97/09/09
حکایت و کاربرد ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ

کاربرد ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ


اگر خبری بین مردم منتشر شود که صحت نداشته و توسط اشخاص مختلفی پخش شده باشد، ضرب‌المثل یک کلاغ چهل کلاغ را برایش بکار می‌ برند.

داستان ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ


روزگارانی بسیار دور، کلاغی در جنگلی زندگی می کرد. او جوجه‌ ای به دنیا آورد. از تولد جوجه کلاغ، ماه‌ ها گذشت. او کاملا بزرگ شد، اما پرواز کردن را خوب نیاموخته بود. در یک روز بهاری، مادر کلاغ تصمیم گرفت برای به دست آوردن غذا از لانه خارج شود. وی قبل از رفتن به فرزندش گفت: تو پرواز را خوب آموزش ندیدی به همین دلیل در نبود من از خانه بیرون نرو. جوجه‌ اش که فکر می‌ کرد پرواز کار آسانی است و مشکلی ندارد، از خانه‌ اش بیرون آمد و همین که قصد پرواز کردن داشت، روی شاخه‌ ها افتاد و زخمی شد. جوجه کلاغ از شدت درد به خودش می‌ پیچید و ناله می‌ کرد که در این حین، کلاغی او را دید و به کمکش رفت، اما نتواست او را نجات بدهد. بعد با خودش گفت بهتر است بروم و به همه خبر بدهم که چه اتفاقی افتاده است. سپس پرواز کرد و رفت. ناگهان تعدادی کلاغ را دید که روی زمین راه می‌ روند. آن‌ ها را صدا کرد و گفت: جوجه کلاغی روی شاخه‌ ها افتاده و بال‌ هایش شکسته است و نمی‌ تواند پرواز کند. آن‌ ها هم فورا برای نجات بچه کلاغ پرواز کردند تا به بقیه هم خبر بدهند.
مدتی نگذشته بود که همه‌ی کلاغ‌ها باخبر شدند که چه اتفاقی برای جوجه کلاغ افتاده است. آن‌ها دور هم جمع شدند و هر کدام چیزی می گفتند. یکی می‌ گفت نوک جوجه کلاغ شکسته و دیگری مطمئن بود بالش شکسته است. آن یکی می گفت جوجه کلاغ مرده است. خلاصه همه‌ ی کلاغ‌ ها تصمیم گرفتند برای کمک به جوجه کلاغ اقدام کنند.وقتی که نزدیک او رفتند متوجه شدند جوجه کلاغ زنده است و مادرش بال‌ های او را به دندان گرفته و از لا به‌ لای شاخه نجات می‌ دهد.
advertising