شعر و داستان زیبای جوجه مرغابی و مرغ خانگی از سری اشعار و داستان های مثنوی معنوی

خواندنیداستان و حکایات

- 97/09/08
شعر و داستان زیبای جوجه مرغابی و مرغ خانگی از سری اشعار و داستان های مثنوی معنویروزی ، تخمی غریبه کنار تخم های مرغی خانگی قرار گرفت . جوجه ها که از سر تخم بیرون آوردند مرغ از همه جا بی خبر دید که یکی از جوجه ها سر و وضعی متفاوت با بقیه دارد.
به چشم مرغ و جوجه هایش، آن جوجه متفاوت، نه قشنگ بود ، نه با استعداد و به همین علت او را به حساب نمی آوردند. تا این که روزی جوجه ها، برای خوردن غذا و درس گرفتن از مادر به خارج از خانه رفتند. مرغ داشت به بچه ها یاد می داد که آب خطر دارد و اگر در آن بیفتند غرق می شوند که جوجه متفاوت داخل آب پرید اما غرق نشد چون او جوجه مرغابی بود.
مولانا در این داستان به مخاطبانش گوشزد می کند که همه آدم ها مثل جوجه مرغابی اند و جزئی از دریای وحدانیت هستند. به همین علت گرچه اسیر دنیای مادی که مرغ خانگی تمثیلی از آن است شده اند اما سرانجام باید راهشان را به سوی سرمنشا اصلی پیدا کنند.
تخم بطی گر چه مرغ خانه‌ات
کرد زیر پر چو دایه تربیت
مادر تو بط آن دریا بدست
دایه‌ات خاکی بد و خشکی‌پرست
میل دریا که دل تو اندرست
آن طبیعت جانت را از مادرست
میل خشکی مر ترا زین دایه است
دایه را بگذار کو بدرایه است
دایه را بگذار در خشک و بران
اندر آ در بحر معنی چون بطان
گر ترا مادر بترساند ز آب
تو مترس و سوی دریا ران شتاب
تو بطی بر خشک و بر تر زنده‌ای
نی چو مرغ خانه خانه‌گنده‌ای
advertising