داستان کوتاه دختر ششم از سری داستان های شیوانا

خواندنیداستان و حکایات

- 97/09/06
داستان کوتاه دختر ششم از سری داستان های شیواناروزی از روز ها یکی از زنان ثروتمند و متمول که در دهکده شیوانا می زیست به همراه پنج دخترش نزد شیوانا آمدند و از وی برای حل مشکلشان راه حل خواستند. شیوانا با تعجب گفت:مطمئنا مادری که این همه دختر دارد باید بتواند در این برای مشکلاتش خودش راه حل مناسبی پیدا کند.
زن با ناراحتی پاسخ داد: مشکل من دخترهایم نیستند. بلکه تنها پسر بزرگم است که اخیرا ازدواج کرده و دختری از طبقه متوسط را به همسری انتخاب کرده است. به پسرم دستور دادم که زنش را به خانه ما بیاورد و کنار ما ساکن شود تا بتوانم پیش آن ها باشم و روی زندگی آن ها کنترل داشته باشم. در اوایل ازدواج تازه عروس از ما حرف شنوی داشت اما چند هفته ای است که روی ذهن پسرم کار کرده و اوضاع الان به گونه ای شده که پسرم قصد دارد خانه ای مستقل برای خودش و همسرش انتخاب کند و از ما جدا شود. مرد خانواده ما همین پسر است اگر برود تنها می شویم و من نمی دانم چه کنم؟
شیوانا با لبخند گفت: تو خودت ثروت و پول به میزان کافی داری. با این ثروت می توانی نگهبانی برای خانه ات پیدا کنی و خانواده های زیادی را به صورت سرایدار و باغبان در اطراف محل زندگی خودت مستقر کنی که در عین حال که برای تو کار می کنند نقش محافظ را هم برای تو ایفا کنند. از سوی دیگر جدا شدن پسرت از شما هم آسیبی به درآمد شما نمی زند چون تمام ثروت در چنگ توست و او باید زندگی اش را از نو بسازد. در نتیجه این گونه حالت ضعیف و ناتوان گرفتن بی معناست. تو دنبال چه چیز دیگری می گردی؟
زن با ناراحتی و عصبانیت گفت: من می خواهم راهی به من نشان دهید که بتوانم بر نفوذ این دخترتازه عروس بر پسرم غلبه کنم؟
شیوانا دوباره با لبخند گفت: تو ثروت را در اختیار خود گرفته ای. پنج دختر داری که به طرفداری از تو عرصه را بر این تازه عروس تنگ کرده اند. پسرت را به خاطر مال و منال و محبت دائم به سمت خودت می کشانی. از لحاظ محل سکونت و غذا و کار آن ها را تحت فشار قرار می دهی. هر رفتار این تازه عروس را تحت نظر داری و کوچکترین خطای او را با صدای بلند اعلام می کنی. نتیجه اینکه تو از همه توانمندی و قدرت خودت برای کنترل او استفاده می کنی حال چگونه انتظار داری که او از همه قدرت و توانایی های خودش علیه تو و دخترانت استفاده نکند؟ نفوذ او بر شوهرش یکی از سلاح های اوست و او برای مقابله با شما به این سلاح متوسل شده است. تهدید به جدا شدن هم سلاح بعدی اوست. همینطور پختن غذاهای خوشمزه تر و مهر و محبت صمیمی تر و خالصانه تر. اینکه با تمام قوا به فردی حمله کنیم و انتظار داشته باشیم که او با تمام قوا به مقابله با ما برنخیزد تصوری خام و باطل است. شاید در حمله اول از غفلت و خامی و جوانی دیگران استفاده کنی و پیروز شوی ولی مطمئن باش در حملات بعدی او با هر چه در چنگ و دندان دارد به سراغت خواهد آمدو در هر مبارزه کار برتو سخت تر خواهد شد. پیشنهاد می کنم به جای اینکه به این قضیه به صورت جنگ و مبارزه نگاه کنی ، به این بیاندیشی که این دختر تازه وارد می تواند دختر ششم تو باشد و مانند بقیه آن ها از مهر مادرانه تو سهم ببرد. در اینصورت جنگ و جدال به پایان می رسد و خانواده دوباره شکل اولیه خودش را بدست می آورد. تو از یک موضوع ساده و بی اهمیت یک میدان مبارزه درست کرده ای و بعد نزد من آمده ای و گله داری که چرا حریف با تمام قوا می جنگد؟ به جای از بین بردن حریف به فکر از میان برداشتن مبارزه و میدان مبارزه باش.
advertising