داستانی از قضاوت های امیرالمومنین علی علیه السلام
خواندنی › داستان و حکایات
- 98/03/09از پدرم از آنها پرسيدم گفتند: مرد.
از اموالش پرسيدم، گفتند: مالی باقی نگذاشته است.
آنها را به نزد شريح قاضي بردم، او از آنها خواست تا قسم بخورند. امام فرمود:
«به خدا قسم! حكمي بين آنها بكنم كه هيچ کس قبل از من مگر داود نبي عليهالسلام نكرده باشد».
سپس به قنبر دستور احضار نیروهای لشکری را دادند، وقتی آنها حاضر شدند، براي هر يك از آنها (منظور همسفران پدر جوان) يك مأمور قرار داد و رو به سوي آنها كرد و فرمود:
«چه ميگوييد؟ ميگوييد: من نميدانم با پدر اين جوان چه كرديد؟
آنگاه دستور به جدا كردن آنها از یکدیگر و پوشاندن سرهايشان داد. هر يك را در کنار ستوني از ستون های مسجد قرار دادند و سرهاي آنها به وسیله لباس هایشان پوشانده شده بود، سپس نويسندهاش عبيداللّه بن رافع را خواند و دستور داد قلم و كاغذي بیاورد. امام در مجلس قضاوت نشست، مردم هم در مجلس او نشستند. به آنها فرمود: هر وقت من تكبير گفتم شما هم تكبير بگوييد. يكي از آنها را فرا خواند و پارچه را از صورتش جدا كرد، به عبيداللّه نويسندهاش گفت: «آنچه اقرار ميكند و آنچه ميگويد بنويس» سپس به آن مرد روي كرد و فرمود:
«چه روزي از منزلتان خارج شديد که پدر اين جوان با شما بود»؟
گفت: در فلان روز و آن را مشخص نمود.
فرمود: «در چه ماهي»؟
گفت: فلان ماه
و فرمود: «در چه سالي»؟
گفت: فلان سال.
فرمود: «به كجاي سفرتان رسيديد وقتي پدر اين جوان مرد»؟
گفت: در فلان موضع (آن محل را نام برد.)
فرمود: «در منزل چه كسي مرد»؟
گفت: در منزل فلانی و اسم آن شخص را گفت.
فرمود: «مرض او چه بود»؟
گفت: فلان مرض و مرض خاصی را بیان کرد.
آن حضرت فرمود: چند روز مرضش طول کشید؟ آن شخص تعداد روزهای بیماری را مشخص کرد.
فرمود: در چه روزي مرد؟ و چه كسي او را غسل و كفن كرد؟ با چه چيز او را كفن كرديد؟ چه كسي بر او نماز خواند و چه کسی در قبرش رفت؟
آن شخص جواب داد.
امام تكبير گفت و مردم هم با او تكبير گفتند بقيه آنها وقتی صدای تکبیر را شنیدند مظنون شدند و شك نداشتند كه رفيقشان بر عليه آنها و خودش به جرمي كه مرتكب شده بودند اقرار كرده است.
امام عليهالسلام دستور داد آنمرد را حبس كنند و شخص ديگري از آنها را احضار كرد و به او فرمود:
«اينطور نيست!؟ شما گمان كرديد كه من نميدانم كه چه كرديد»؟
آن مرد ظنين شد و به آنچه كه مرتكب شده بودند اعتراف كرد و گفت:
اي اميرالمؤمنين يكي از آن گروه بودم اما از كشتن او كراهت داشتم.
سپس هر يك از آنها را خواند. آنها اقرار به كشتن او و بردن مال او نمودند. سپس دستور داد آن مردي را كه حبس كرده بود برگردانند و او هم مانند رفقايش اقرار كرد، پس آنها را به پرداخت مال و دیه ملزم كرد.
اين موضوع ویژگیهای خاص امام و قدرت بالاي آن حضرت را در آشكار كردن حق نشان می دهد.