داستان کیفر ستمگر مغرور از سری داستان ها و حکایت های گلستان سعدی

خواندنیداستان و حکایات

- 97/10/08
داستان کیفر ستمگر مغرور از سری داستان ها و حکایت های گلستان سعدی

حکایت کیفر ستمگر مغرور از سری حکایت های گلستان سعدی به قلم روان


یکی از وزیران مغرور و غافل، خانه یکی از افراد ملتش را ویران کرد، بی خبر از سخن حکیمان فرزانه که گفته اند:
آتش سوزان نکند با سپند
آنچه کند دود دل دردمند

پادشاه از روی قرائن و نشانه ها، به زشتی اخلاق آن وزیر غافل و مغرور پی برد، او را دستگیر کرده و در زیر سخت ترین شکنجه ها کشت.
حاصل نشود رضای سلطان
تا خاطر بندگان نجویی
خواهی که خدای بر تو بخشد
با خلق خدای کن نکویی

یکی از افرادی که مورد ستم همان وزیر قرار گرفته بود، از کنار جسد او گذر کرد، وقتی که وضع نکبت بار او را دید، بیندیشید و گفت:
نه هر که قوت بازوی منصبی دارد
به سلطنت بخورد مال مردمان به گزاف
توان به حلق فرو برد استخوان درشت
ولی شکم بدرد چون بگیرد اندر ناف
نماند ستمکار بد روزگار
بماند بر او لعنت پایدار
advertising