داستان یادداشت‌‌های زیرزمینی اثر داستایوفسکی

خواندنیکتاب و رمان

- 97/08/28
داستان یادداشت‌‌های زیرزمینی اثر داستایوفسکییادداشت‌‌های زیرزمینی اثر داستایوفسکی است که وی این اثرش را ، در چهل سالگی بعد از گذراندن تمام مشکلات مثل بیماری، زندان، فقر و تبعید و... در سال 1864 نوشت.
بر این داستان تفسیرهای مختلفی نوشته شده است. داستان یادداشت های زیرزمینی گزارشی است از وضع بشر در دوره جدید، گزارشی که به جامه مبدل افسانه درآمده است. داستان دو بخش دارد. بخش اول زیرزمین و بخش دوم به مناسبت برف نم‌ ناک. راوی فردی تنها و منزوی و رانده شده از اجتماع است که خود را بدجنس و کینه‌ توز معرفی می‌ کند. بخش اول روی خود را معرفی می‌کند و نظراتش را می‌گوید. مانند یک‌جور اعتراف‌ نامه است. گویی در این بخش نویسنده در زیر سایه شخصیت داستانش عقاید فلسفی خود را بیان می‌ کند. در بخش دوم راوی به گوشه‌هایی از خاطرات زندگی خود می‌ پردازد.
داستان با جمله من آدم مریضی هستم، شروع می‌شود. از همان ابتدا راوی خود را با توصیفات بدی معرفی می‌ کند.او به دانش پزشکی احترام می‌گذارد اما خود را آدم خرافاتی می‌ داند. این‌ جا راوی با خرافاتی بودن خودش که آدمی است با معلومات بالا، درواقع درباره جامعه‌ ای حرف می‌ زند که هر چه هم سطح علمش بالا می‌ رود باز هم نمی‌ تواند از خرافاتی بودن خود دست بکشد و عنوان می‌ کند وقتی برای بهبود جسمی خود کاری نمی‌ کند نوعی از لجبازی و شرور بودنش است که به دنبال آسیب رساندن به خود است.
داستایوفسکی در این رمان یک شخصیت تیپیک خلق می‌ کند. مرد زیرزمینی قهرمان نیست. او برای رسیدن به ایده‌ ها و آرمان‌ هایش ناتوان است. او سرشار از تناقض است، فردی حقیر و له شده در اجتماع. او به درون خود می‌ رود تا خودش را بیابد. در این اثر ما دیگر با انسانی رو به‌ رو نیستیم که اشرف مخلوقات است.بلکه انسانی که به دنبال ارضای امیالش است و بس و این امیال می‌ تواند ویران‌ گر باشد.
advertising