معرفی کتاب هرگز رهایم نکن اثر کازوئو ایشی گورو
خواندنی › کتاب و رمان
- 98/09/12رمان هرگز رهایم مکن با داستان عجیبش کتابی درباره پناه بردن به عشق و تا حدودی پناه بردن به هنر است. داستانی که از روی آن در سال ۲۰۱۰ فیلمی ساخته شده است. در این فیلم اندرو گارفیلد هم نقشآفرینی میکند و میتوان گفت از جمله فیلمهای خوبیست که از روی کتابها ساخته شده است.
این رمان نامزد جایزه بوکر در سال ۲۰۰۵ شد و در همین سال توانست از سوی مجله تایم به عنوان بهترین رمان سال انتخاب شود. همچنین در سال ۲۰۱۷ کازوئو ایشیگورو توانست موفق به دریافت جایزه نوبل شود. موسسه نوبل در وصف کارهای ایشیگورو مینویسد: «کسی که در رمانهایش با بار عاطفی زیاد، پرتگاهی را زیر احساس غیر واقعی ما در رابطه با کنشهایی با دنیای خارج کشف کرده است.»
داستان رمان هرگز رهایم نکن
داستان این رمان – در اواخر دهه ۱۹۹۰ در انگلستان – از زبان «کتی اچ» روایت میشود و درباره دانشآموزانی است که با یک هدف خاص در مدرسهای خاص به نام «هیلشم» بزرگ میشوند. کتی که رمان را روایت میکند اکنون ۱۱ سال است به عنوان پرستار خدمت میکند و این امتیاز بزرگ را دارد که بیمارانش را خودش انتخاب کند. در جریان همین انتخاب بیمار به دو دوست قدیمی خود یعنی «روت» و «تام» میرسد. بچههایی که با آنها در هیلشم بزرگ شده بود. روت دوست صمیمی کتی است و تام پسری با رفتارهای عجیب بود. تام همیشه مورد اذیت قرار میگرفت اما به مرور زمان رابطهای نزدیک با کتی و روت پیدا میکند در حدی که روابط این سه نفر بسیار پیچیده میشود.
کتی وقتی با دوستانش روبهرو میشود، شروع به مرور خاطرات میکند و از روزهایی میگوید که در هیلشم بودهاند. زمانی که هم میدانستند چه چیزی در انتظارشان است و هم نمیدانستند. از روزهای غریب و اتفاقات عجیبی میگوید که در مدرسه رخ میداد. از اینکه هر هفته باید در هیلشم تحت معاینه پزشکی قرار میگرفتند و از مواردی که ممکن بود به سلامتیشان لطمه بزند دوری کنند. به عنوان مثال سیگار کشیدن در مدرسه در حکم یک جنایت بزرگ بود.
موارد مختلف زیادی وجود دارد که بچههای مدرسه از انجام دادن آن پرهیز میکنند. بیشتر هم به خاطر اینکه خود آنها علاقهای به انجام دادنش ندارد و یا یک داستان هولناک مانع میشود. سر به زیر بودن و حرفشنویی بچهها به حدی است که خواننده تعجب میکند و این احساس به او دست میدهد که یک جای کار ایراد دارد. و واقعا هم یک جای کار ایراد دارد اما باید صبور باشید و رفته رفته متوجه داستان شوید.
از جمله مواردی که خیلی برای سرپرستهای هیلشم مهم است، نقاشی کردن، کاردستی درست کردن و مواردی از این قبیل است. هربار که بچهها کارهای زیادی درست میکنند «مادام» میآید و کارهای برتر را انتخاب و با خود به «گالری» میبرد. ولی بچهها در مورد مادام چیز غریبی کشف کردهاند: مادام از آنها میترسد. زن بالغی که بسیار مورد احترام همه سرپرستهاست ولی از بچهها میترسد! علت چیست؟
هدف خاصی که در مدرسه هیلشم دنبال میشود این است که بچهها برای اهدا اعضا بدنشان رشد مییابند. همه آنها باید دیر یا زود اعضای بدشان را اهدا کنند و اگر خیلی شانس داشته باشند تا اهدا کردن سومین یا چهارمین عضو زنده میمانند.
همانطور که در ابتدای این مطلب اشاره شد این رمان داستانی علمی – تخیلی دارد. بچههای مدرسه هیلشم در واقع انسان نیستند بلکه شبیهسازیهایی هستند که برای هدف مشخص ایجاد شدهاند. در ظاهر همهچیز آنها شبیه انسان است و حتی احساسی مانند عشق را به خوبی درک میکنند اما به طور الگوبرداری شده از روی انسانها هستند. همین موضوع باعث میشود وقتی مادام به مدرسه سر میزند از آنها هراس داشته باشد. همین موضوع است که سرپرستهای مدرسه آنها را از سیگار دور میکنند و همین موضوع است که باعث میشود این بچهها نمیتوانند بچهدار شوند. اما اینکه این بچهها دقیقا چطور به وجود آمدهاند و یا از روی چه افرادی الگوبرداری شدهاند در داستان مشخص نمیشود. داستان به جای پرداختن به این موضوع به سراغ عشق و تلاش برای تجربه کردن زندگی میرود.
درباره کتاب ایشی گورو
رمان هرگز رهایم مکن نکات مثبت کم ندارد اما به هر حال فاصله زیادی با یک شاهکار دارد. حتی مشخص کردن ژانر این کتاب هم کار سختی است و نه میتوان آن را علمی – تخیلی دانست و نه عاشقانه یا هر چیز دیگری. ایشیگورو به همه این موارد پرداخته است و در آخر هیچکدام را به حدی ارائه نکرده است که بتوان گفت این رمان شاهکار است. میتوان گفت هدف نهایی ایشیگورو در این رمان ارزش نهادن به اصل زندگی است.
در رمان افرادی را میبینیم که باید سرنوشتی مشخص را بپذیرند، چیزی که از پیش برایشان انتخاب شده است. ایشیگورو برای اینکه این جبر وحشتناک را تحمل کنیم توجه ما را به سمت عشق، زندگی و تا حدودی هنر جلب میکند. شخصیتهای کتاب با چنگ و دندان تلاش میکنند تا معنایی در خاطرات پیدا کنند، تلاش میکنند به آن عشق خالص که ممکن است نجاتبخش باشد برسند اما آیا وقتی در پایان، همهچیز مشخص شده است، این تلاشها محکوم به شکست نیستند؟ ضمن اینکه ماجرای عاشقانهای که در این کتاب آمده است چندان جذاب و خوب روایت نمیشود. شاید به خاطر این باشد فردی که داستان را روایت میکند به معنای واقعی کلمه انسان نیست و شاید به خاطر این باشد که نویسنده به طور همزمان مجبور بود به داستانها و جریانات مختلف بپردازد که در نتیجه ماجرای عاشقانه را کمتر پرورش دهد.
همانطور که اشاره کردم به عقیده من هدف اصلی ایشیگورو این است که توجه ما را به زندگی جلب کند. زندگیای که ممکن است خیلی ساده و غمگین هم باشد. اما به هر حال زندگی است. کنجکاو شدن درباره اینکه دوستتان جامدادی تازه را از کجا خریده است، حسودی کردن به نقاشی بغلدستی، جا ماندن شما از بازی، پچپچ کردن در تخت موقع خواب و همه این اتفاقات کوچک بخشی از زندگی هستند. بخشهایی که شاید به چشم نیایند اما ایشیگورو صفحات زیادی را به آنها اختصاص داده است. ناگفته نماند همین موضوع ممکن است باعث شود شما رمان را خستهکننده و حوصلهسربر بدانید که اتفاقا در جاهای مختلفی هم همینطور است.
پاسخ ندادن نویسنده به سوالهایی که به ذهن هر خوانندهای خطور میکند از جمله نکات منفی داستان است. سوالاتی که کم هم نیستند. به علاوه شخصا فکر میکنم داستان اصلی کتاب بخش کوچکی از شاهکار آلدوس هاکسلی یعنی دنیای قشنگ نو است که مقداری ماجراهای عاشقانه به آن اضافه شده است. از موارد عجیب دیگه این است که بچههای هیلشم احساسات درست و دقیقی دارند، از روابط جنسی و حتی اینکه چرا بچهدار نمیشوند صحبت میکنن، از کتاب جنگ و صلح و دنیای جیمز جویس صحبت میکنند ولی انگار چیزی از طغیان یا نافرمانی نمیدانند. و دلیل اینکه چرا چنین احساساتی هم ندارد در کتاب مشخص نشده است. نمیدانیم آیا به همین شکل برنامهریزی شدهاند و یا نحوه الگوبرداری آنها چنین بوده و یا چیز دیگری.
خاطرات و صحنههای این کتاب از بیروحترین و یخترین مواردی هستند که میتوان در یک رمان خواند و هدف مشخص در انتهای مسیر اجازه نمیدهد که کتاب از این حالت خارج شود. اما در نهایت چیزی که به ذهن من به عنوان یک خواننده میآید این است که اگر در برابر سرنوشت طغیان نکنیم آیا شانسی برای تجربه واقعی زندگی داریم؟
کتاب هرگز رهایم مکن کتاب تقریبا خوبی است اما به راحتی نمیتوان آن را به هرکسی پیشنهاد داد. آدمهای مختلف برداشتهای مختلفی از این کتاب دارند اما همانطور که اشاره شد به نظرم همه موافق باشند که این رمان شاهکار نیست. ترجمه کتاب نیز ترجمه قابل قبولی است اما در بعضی قسمتها نیاز به ویراستاری دارد.