رمان بانوی پستچی نوشته سارا بلیک روایتگر داستانی در زمان جنگ جهانی دوم

خواندنیکتاب و رمان

- 98/03/02
رمان بانوی پستچی نوشته سارا بلیک روایتگر داستانی در زمان جنگ جهانی دوم

نویسنده رمان بانوی پستچی


کتاب بانوی پستچی اثر سارا بلیک، داستانی از جنگ جهانی دوم را روایت می‌کند؛ داستان زندگی سه زن که با پیدا شدن یک نامه به هم گره می‌خورند؛ آیریس رئیس اداره‌ی پست شهر و اِما همسر دکتر شهر و فرانکی بارد خبرنگار جنگی. سارا بلیک نویسنده آمریکایی در بانوی پستچی در عین حال که پشت پرده جنگ جهانی دوم را به خواننده نشان می‌دهد، داستان آدم‌هایی را بازگو می‌کند که هر کدام به طریقی متفاوت از جنگ ضربه خورده‌اند. سارا بلیک (Sarah Blake) خود در متنی که انتهای این رمان منتشر کرده است درباره انگیزه‌اش از نگارش این رمان آورده است: وقتی آن روز صبح در بهار ۲۰۰۱ روزنامه را باز کردم و چشمم به عکس به یادماندنی پدر و پسر فلسطینی افتاد که بین جنگجوهای اسرائیلی و فلسطینی و پشت بشکه‌ای گیر افتاده و پسر در حالی که پدرش سعی در محافظت از او داشت، تیر می‌خورد و روی پای پدر جان می‌دهد. عکاس در واقع درست در لحظه قبل از تیر خوردن و کشته شدن پسر را شکار کرده است و این حقیقت که من در حالی که در شیکاگو نشسته‌ام و صبحانه می‌خورم و پسر خودم کنارم نشسته و مجلات فکاهی مخصوص کودکان را می‌خواند، می‌توانستم آخرین لحظه زندگی آن پسر را ببینم، غیر قابل تحمل بود. دلم می‌خواست به گونه‌ای بتوانم درباره این مسئله بنویسم. این جنبه جنگ و حوادث وحشتناک آن و اینکه ما چطور با این حقیقت کنار می‌آییم که جنگ‌ها همین الان، حتی الان که من دارم این کلمات را می‌نویسم و الان که شما دارید آن را می‌خوانید، در حال وقوع هستند. ما این هم‌زمانی را چگونه تصور می‌کنیم؟

مترجم و انتشارات رمان بانوی پستچی


ترجمه این کتاب توسط سحر جراحی به انجام رسیده و انتشارات کتاب کوله پشتی آن را به چاپ رسانیده است.

خلاصه و درونمایه رمان بانوی پستچی


کتاب با روایت فرانکی بارد شروع می‌شود؛ گزارشگر رادیویی که با گزارش‌هایش، مردم آمریکا را با شرایط دشوار و تلخ آوارگان و پناهندگان اروپا آشنا می‌کند.
رساندن یک نامه به دست صاحبش باعث آشنایی فرانکی با دو زن دیگر می‌شود: آیریس رئیس اداره پست که عشق زندگی‌اش را در چهل سالگی پیدا می‌کند و اِما، تازه عروسی که جنگ باعث دوری از شوهرش شده است. در رمان بانوی پستچی ما با فرانکی همراه می‌شویم و تصویرهای وحشتناک جنگ را می‌بینیم. تکان‌دهنده‌ترین قسمت‌های کتاب هم، به اعتقاد من، مربوط به بخش‌هایی است که فرانکی در آن حضور دارد. با داستان‌هایی که فرانکی از جنگ در رادیو روایت می‌کند با آوارگان و پناهنده‌های جنگی در سرتاسر اروپا همراه می‌شویم، با آیریس همراه می‌شویم و می‌بینیم در آن سال‌ها چقدر نامه‌ها می‌توانستند زندگی‌ را تغییر دهند، می‌بینیم که یک اداره‌ی پست می‌تواند جایگاه رازها و امیدها باشد، می‌بینیم که پنهان کردن یک نامه چقدر می‌تواند در زندگی آدم‌ها تاثیر داشته باشد. و با ویل و اِما همراه می‌شویم، با عشق آن‌ها و با عذاب وجدان ویل که به عنوان پزشک به لندن می‌رود و اِمای باردار را به بانوی پستچی شهر می‌سپارد.

گزیده ای از رمان بانوی پستچی


اِما دلش می‌خواست به عقب برگردد، ولی نمی‌شد. وقت نبود. آسمان عمیق به‌‌نظر می‌رسید. از آن صبح‌هایی بود که هوا گرم‌تر بود. گاهی این اتفاق می‌افتاد. انگار ماه مه به‌ آرامی در این صبح ژانویه پا گذاشته بود. هیچ بادی نمی‌وزید. آن‌ها زیر آسمان ساکتِ صبحگاهی پیاده می‌رفتند و اِما فکر کرد که کاش می‌توانست زمان را میان دستانش کش بیاورد؛ مثل یک آب‌نبات مغزدار، آن‌قدر آن را بکشد تا به مغز خوشمزه‌اش برسد، درست پیش از، از هم‌ گسیختن و بعد در همان نقطه زندگی کند. نقطه‌ای در وسط زمان، نه به جلو برود و نه به عقب بنگرد. با وضعیتی که در آن لحظه داشتند، دست در دست، قدم‌زنان به سمت مقصدی نامعلوم می‌توانست باور کند که در زمان گام برمی‌دارند.
advertising