رمان زیبای نه فرشته نه قدیس اثر ایوان کلیما

خواندنیکتاب و رمان

- 97/12/24
رمان زیبای نه فرشته نه قدیس اثر ایوان کلیما

نویسنده رمان نه فرشته نه قدیس


رمان نه فرشته نه قدیس نوشته ایوان کلیما نویسنده‌ی تراز اول چک است.وی در سال 1931 در پراگ به دنیا آمده است. شهری که تاریخی پر فراز و فرود از جنایت و ظلم را سپری کرده. این نویسنده را گوهری در ادبيات دانسته‌اند كه قدرش كمـتر شناخـته شده است. او در رمـان نه فرشته نه قديس، كه واشنگتن‌پست آن را بهترين كتاب سال 2001 اعلام كرد، ما را به قلب پراگ امروز می‌برد، جايی كه در آن جوانان با مواد مخدر روزگار می‌گذرانند.داستان این رمان نیز مانند سایر آثار کلیما به دوران تحت سلطه بودن کشور چکسلواکی توسط دولت شوروی سابق باز می گردد و در ادامه به ماجراهای رخ داده در کشورهای اروپای شرقی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اشاره می کند.

مترجم و انتشارات رمان نه فرشته نه قدیس


مترجم این رمان زیبا حشمت الله کامرانی است و توسط انتشارات فرهنگ نشرنو به چاپ رسیده است.

خلاصه و درونمایه نه فرشته نه قدیس


نویسنده در رمان "نه فرشته، نه قدیس" شخصیت‌های بسیاری خلق کرده است که قربانیان حکومت فاشیستی و بعدتر دولت‌های کمونیستی بوده‌اند. خانواده‌ی کریستینا، راوی داستان "نه فرشته، نه قدیس"؛ پدر و مادر و همین طور پدربزرگ و مادربزرگش قربانیان همین سیاست‌مداران بودند.
رمان کلیما آغازی به شدت کوبنده دارد: "شوهرم را دیشب کشتم. چرخ دندان‌سازی را کار انداختم و جمجمه‌اش را سوراخ کردم. صبر کردم تا کفتری از جمجمه‌اش بیرون بپرد ولی به جای کفتر یک کلاغ بزرگ و سیاه بیرون آمد."این آغاز توفنده البته به سرعت سیری متین و آرام به خود می‌گیرد چرا که روایت زنی است آرام و غمگین.
داستان زن جوانی است به نام کریستینا؛ زنی 45 ساله، تنها و اندوهگین که تا حدود زیادی آدمی است خیالباف. کریستینا که خودش دارد داستان زندگی‌اش را برای‌مان روایت می‌کند، یک دندان‌پزشک غمگین است که اگر دلش بخواهد می‌تواند تا پایان عمر جهان برای ما حرف بزند. او هر روز به حجمی از کار روتین، مثل خیلی از آدم‌های دیگر پراگ درگیر است و به زندگی‌ای کاملا معمولی عادت کرده. حواسش را باید جمع تنها دخترش "یانا" کند که از درس و مدرسه فراری است و به قول کریستینا به غرش‌هایی گوش می‌کند که اسمش را گذاشته موسیقی. صبح تا شب مشغول گوش دادن و نواختن آهنگ‌هایی است که موسوم است به کارهای هوی متال، هارد راک یا گرانج.
کریستینا برعکس دخترش هر چند وقت یک‌بار به شوهر سابقش که در بخش بیماران سرطانی مراقبت می‌شود، سر می‌زند و به غیر از آن بیشتر زمانِ روزش را صرف کارش یعنی ترمیم دندان‌های بیمارانش می‌کند، و البته خیال پردازی و خیال‌پردازی.
او از طرف پدرش میراث‌دار نوشته‌هایی شده است که بازگو کننده رویدادهای تاریخ معاصرش هستند. او هنگامی که پدر کمونیستش زنده بود رابطه خوبی با او نداشت. پدرش تمام وقت و انرژی‌اش را صرف آرمان‌های حزبی می‌کرد و معتقد بود آدم باید حتما یک آرمانی داشته باشد؛ حرفی که کریستینا اصلا به آن باور نداشت.
او در آستانه‌ی میانسالی متوجه می‌شود چقدر جای عشق و آرمان در زندگی‌اش خالی است و حاصل زمان و گذر عمرش چیزی نیست جز تنهایی و انزوا و چین و چروک‌هایی که هر روز عمیق و عمیق‌تر می‌شوند. او در تلاش است تا خود را از این پیله برهاند، در تلاش است صورت واقعی به خیال‌های خود بدهد، دوباره عاشق شود، از گذشته و خاطرات تلخش رهایی یابد، پدر کمونیست و سخت آرمان‌گرا و شوهر بدون آرمان و ایدئولوژی‌اش را ببخشد، مادری شایسته و با اعتماد به نفس برای فرزندش باشد، ارتباطش را با دنیای اطرافش بهبود بخشد و در یک‌ کلام معنایی به زندگی خود دهد.

گزیده ای از رمان نه فرشته نه قدیس


موقعی که من به دنیا آمدم از مرگ این نویسنده ماهر پانزده سال می‌گذشت. او برای تنها عشق واقعی زندگی‌اش نوشته بود: محبوبم به خاطر خدا یاد بگیر شاد باشی. این تنها آرزوی من است برای تو، و غیر از عشقت هیچ چیزی زیباتر از شادی‌ات نمی‌توانی به من بدهی.
advertising