داستان و کاربرد ضرب المثل بشنو و باور نکن

خواندنیداستان و حکایات

- 97/09/12
داستان و کاربرد ضرب المثل بشنو و باور نکن

کاربرد ضرب المثل بشنو و باور نکن


وقتی کسی حرف بيهوده می زند تا ديگران را فريب دهد يا سرشان را گرم کند ، این ضرب المثل در مورد او بکار می رود.


داستان ضرب المثل بشنو و باور نکن


روزگاری مرد خسيسی در شهری زندگی می کرد.یک روز او پیش شیشه بر رفت و تعدادی شيشه برای پنجره های خانه اش سفارش داده بود . شيشه بر، شيشه ها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت باربری را صداکن تا اين صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر برای نصب شيشه ها می آيم .
از آن جا که مرد خسيس بود ، چند باربر را صدا کرد ولی سر قيمت با آن ها به توافق نرسيد. چشمش به مرد جوانی افتاد ، به او گفت اگر اين صندوق را برايم به خانه ببری ، سه نصيحت به تو خواهم کرد که در زندگی بدردت خواهد خورد.
باربر جوان که تازه به شهر آمده بود ، سخنان مرد خسيس را قبول کرد. باربر صندوق را بر روي دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد. کمی که راه رفتند، باربر گفت : بهتر است در بين راه يکی يکی سخنانت را بگویی. مرد خسيس کمی فکر کرد. نزديک ظهر بود و او خيلی گرسنه بود . به باربر گفت : اول آنکه سيری بهتر از گرسنگی است و اگر کسی به تو گفت گرسنگی بهتر از سيری است ، بشنو و باور مکن. باربر از شنيدن اين سخن ناراحت شد زيرا هر بچه ای اين مطلب را می دانست . ولی فکر کرد شايد بقيه نصيحت ها بهتر از اين باشد. همينطور به راه ادامه دادند تا اينکه بيشتر از نصف راه را سپری کردند . باربر پرسيد: خوب نصيحت دومت چه است؟ مرد که چيزي به ذهنش نمی رسيد پيش خود فکر کرد کاش چهارپايی داشتم و بدون دردسر بارم را به منزل می بردم . يکباره چيزی به ذهنش رسيد و گفت : بله پسرم نصيحت دوم اين است ، اگر گفتند پياده رفتن از سواره رفتن بهتر است ، بشنو و باور مکن. باربر خيلی ناراحت شد و فکر کرد ، نکند اين مرد مرا سر کار گذاشته ولی باز هم چيزی نگفت. ديگر نزديک منزل رسيده بودند که باربر گفت: خوب نصيحت سومت را بگو، اميدوارم اين يکی بهتر از بقيه باشد. مرد از اينکه بارهايش را مجانی به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت : اگر کسی گفت باربری بهتر از تو وجود دارد ، بشنو و باور مکن
مرد باربر خيلي عصبانی شد و فکر کرد بايد اين مرد را ادب کند بنابراين هنگامي که می خواست صندوق را روی زمين بگذارد آن را ول کرد و صندوق با شدت به زمين خورد ، بعد رو کرد به مرد خسيس و گفت: اگر کسی گفت که شيشه های اين صندوق سالم است ، بشنو و باور مکن.
advertising