معرفی آرایه ادبی اسلوب معادله در شعر و ادبیات فارسی

خواندنیشعر و ادبیات

- 97/10/24
معرفی آرایه ادبی اسلوب معادله در شعر و ادبیات فارسی

اسلوب معادله چیست


اسلوب معادله یعنی آوردن مثال یا ضرب المثل برای یک موضوع.در واقع منظور از اسلوب معادله یک ساختار مخصوص نحوی است که در شعر اعمال می‌شود. شاعر مطلبی را که غالبا یک مفهوم عقلی و از نوع خبری است، بیان می‌کند و برای اثبات ادعای خود دلیلی می‌آورد مثل این بیت صائب:
اظهار عجز پیش ستمگر زابلهی است
اشک کباب موجب طغیان آتش است
اسلوب معادله نوع ویژه و مرکبی از تمثیل و مثل است که نخستین بار دکتر شفیعی کدکنی دست به تعریف آن به شکل مجزا و با ویژگی‌هایی دقیق‌تر در کتاب «شاعر آیینه‌ها» خود می‌زند و این‌گونه تعریف می‌شود که مقصود از اسلوب معادله یک ساختار مخصوص نحوی است؛ اسلوب معادله این است که دو مصرع کاملاً از لحاظ نحوی استقلال داشته باشند و از هم تفکیک‌پذیر باشند، هیچ حرف ربطی یا حرف شرطی یا چیز دیگری که حتّی در معنا (نه فقط به لحاظ نحوی) آن دو مصرع را به هم مرتبط سازد، یافت نشود؛ پس تمام مواردی که به عنوان تمثیل آورده می‌شود، مصداق اسلوب معادله نیست. پس توجه کنیم که چه تفاوتی میان تمثیل و اسلوب معادله هست. در واقع اسلوب معادله زیرمجموعه تمثیل می‌شود و هر اسلوب معادله‌ای به خودی خود تمثیل حساب می‌شود. از دیگر نشانه‌های اسلوب معادله این است که میان دو مصرع می‌توان نشانهٔ برابری (=) گذاشت یا میان آن دو، عبارتِ «همان‌طور که» آورد ولی حتماً بایستی عنایت داشت که این‌ها شروط اساسی اسلوب معادله نیستند؛ یعنی ممکن است بیتی یافت شود که اساساً دو مصرعش موضوع و نمونه‌ای عینی را بیان نکند ولی آوردن عبارت «همان‌طور که» میان دو مصرعش مشکلی ایجاد نکند و دو مصرع از هم مستقل باشند.

فرمول به دست آوردن اسلوب معادله


فرمول به دست آوردن اسلوب معادله به این صورت است که:
مصراع مستقل موضوع + همانطور که + مصراع مستقل مثال = اسلوب معادله


اسلوب معادله در شعر سنایی


خواجه گر مردی زین نکته برون آی و مپای
صوفی صافی در خدمت دهقان نشود
گر تو رنگ آوری و طیره شوی غم نخورم
سنگ اگر لعل شود جز به بدخشان نشود
خانه سودا ویران کن و آسان بنشین
حامل عاقل با زیره به کرمان نشود
کار هر موری نباشد با سلیمان گفتگو
یار هر سگبان نباشد رازدار پادشاه
ارزد اندر شب ز بهر شاهدی شمعی به جان
یوسفی شاید زلیخا را به صد گوهر بها
ز حسی دان نه از عقلی اگر در خود بدی یابی
ز هیزم دان نه از آتش اگر دروی دخان بینی
کی توان گفت سرّ عشق به عقل
کی توان سُفت سنگ خاره به خار
advertising