رمان معمایی و پلیسی خشکسالی نوشته جین هارپر

خواندنیکتاب و رمان

- 98/02/09
رمان معمایی و پلیسی خشکسالی نوشته جین هارپر

نویسنده رمان خشکسالی


کتاب خشکسالی، رمانی نوشته ی جین هارپر است که نخستین بار در سال 2016 به چاپ رسید. این کتاب ، رمانی بی‌نظیر و درخشش نوری است در تاریک‌ترین گوشۀ یک شهر سوخته.

جوایز رمان خشکسالی


برنده جایزه خنجر طلایی انجمن جنایی‌نویسان انگلستان در سال ۲۰۱۷
جایزه کتاب ناشران مستقل استرالیا
جایزه ادبی ویکتورین پریمیر
بهترین رمان پلیسی جنایی آمازون در سال ۲۰۱۷
نامزد بهترین رمان جنایی گودریدز در سال ۲۰۱۷

مترجم و انتشارات رمان خشکسالی


ترجمه این کتاب توسط آزاده رمضانی به انجام رسیده و انتشارات کتاب کوله‌ پشتی آن را به چاپ رسانیده است.

خلاصه و درونمایه کتاب


مقدمۀ کتاب خشکسالی کمی معماگونه است و در عین‌ حال، بخش مهمی از داستان را نیز به تصویر می‌کشد. داستان با توصیف تلخ و دردناک خانه‌ای آغاز می‌شود که هادلرها در آن به‌ قتل رسیده‌اند. جملات آغازین این کتاب نه تنها خواننده را به‌ شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد، بلکه او را در وضعیتی دلهره‌آور رها کرده و وادار می‌کند که داستان را دنبال کند.
از نقاط قوت این کتاب می‌توان به توصیفات زیبایی اشاره کرد که نویسنده از شهر و مردم بومی آن‌جا ارائه داده است. از رودخانه‌ای که در گذشته پُر آب بوده و اکنون تبدیل به یک بستر خشک و بی‌حاصل شده. از مردمی که از خشکسالی به ستوه آمده‌اند و شرایط دشواری را پشت سر می‌گذارند و با قتل سه نفر از اعضای خانوادۀ هادلر، شرایط برای آن‌ها سخت‌تر می‌شود. از دیگر مواردی که حس کنجکاوی خواننده را برمی‌انگیزد و او را به متن ماجرا می‌برد، توضیح برخی ظرایف، پیچیدگی‌ها و سرنخ‌هایی است که در فصل‌های مختلف ارائه شده است که ذهن خواننده را همواره به چالش می‌کشد و این نشان دهندۀ ذهن خلاق و ایده‌پرداز نویسنده است.
موضوعاتی هست که فرم داستان را برهم می‌زنند و خواننده را به زمان گذشته سوق می‌دهند، اما ترتیب وقایع به گونه‌ای است که هرگز سردرگمی ایجاد نمی‌شود.
استرالیا، بدترین خشکسالیِ قرن را تجربه کرده و دو سالِ پی‌درپی در کییِوارا، شهر کوچکی واقع در پنج مایلیِ ملبورن، هیچ بارانی نباریده است. پیامدهای این خشکسالی، زمانی تحمل‌ناپذیر می‌شود که سه نفر از اعضای خانوادهٔ هادلر به‌ قتل می‌رسند. همه تصور می‌کنند لوک که پس از کشتن همسر و پسر شش‌ ساله‌اش اقدام به خودکشی کرده، گناهکار است. آرون فالک، پلیس فدرال، با دریافت نامه‌ای، پس از بیست سال به زادگاهش بازمی‌گردد تا در مراسم خاک‌سپاریِ بهترین دوست دوران کودکی‌ و نوجوانی‌اش، لوک، شرکت کند. او برخلاف میلش و‌ به درخواست خانوادهٔ مقتول، در جریانِ رسیدگی به پرونده قرار می‌گیرد و به‌ناچار با مردمی رو‌به‌رو می‌شود که بیست سال پیش او را طرد کردند، چرا که فالک و لوک آن زمان رازی را پنهان کرده بودند که ممکن است اکنون با مرگ لوک برملا شود. با تحقیقات گسترده‌ای که فالک روی پروندهٔ هادلرها انجام می‌دهد، پرده از اسرار دیگری برداشته می‌شود و سرانجام به این نتیجه می‌رسد که در شهرهای کوچک، همواره رازهای بزرگی نهفته است.

گزیده ای از رمان خشکسالی


این طور نبود که مزرعه قبل از آن شاهد مرگی نبوده باشد،و پشه ها هم البته تعبیضی قائل نمی شدند.به دید آن ها فرق کمی بین لاشه و جسد وجود داشت.خشکسالی که در آن تابستان اتفاق افتاد حق انتخاب مگس ها را از بین برده بود . به دنبل چشم هایی بودند که دیگر پلک نمی زدند و بی وقفه دنبال جراحات و زخم های لزج بودند،یر حالی که کشاورزان اهل کیوارا اسلحه هایشان را رو به حیوانات لاغر مردنی گرفته بودند.نباریدن باران به معنای نبود غذا بود و نبود غذا باعث تصمیم گیری های دشوار می شد و شهر کوچک،روز به روز،زیر آسمان سوزان آبی سو سو می زد.
ماه ها گذشت و،در تاین وضعیت که به سال بعد هم منتقل شد،کشاورزان مثل یک دعا زیر لب به خود می گفتند:«این شهر از بین می ره.»
اما هواشناسان ملبورن مخالف بودند. دلسوزانه با مت و شلوار در استودیوهایی با هوای مطبوع تا ساعت شش بعد از ظهر کار می کردند و گززارش می دادند . رسما بدترین وضعیت قرن بود.الگوی آب و هوا اسم مخصوص به خودش را داشت؛تلفظ آن هرگز به طور کامل مشخص نشد.«ال نینو»
دست کم مگس های لاشه خوشحال بودند.دستاوردهای آن روزشان عادی نبود.کوچک تر بودند و دسنرسی شان به گوشت آسان تر بود. البته اهمیتی نداشت.همان بودندچشمان براق،زخم های مرطوب.
advertising