رمان اجاره نشین ها اثر برنارد مالامود
خواندنی › کتاب و رمان
- 97/12/13نویسنده رمان اجاره نشین ها
رمان «اجارهنشینها» نوشته برنارد مالامود می باشد. برنارد مالامود نویسندهای است که شهرتاش به دلیل داستانهای کوتاه وی و بازتاب زندگی یهودیان در آثارش است. وی مؤلف نه رمان و سه مجموعه داستان کوتاه است. او در زمینه داستان کوشش چشمگیر و مداومی داشت و به همین جهت آثارش اغلب برنده جوایز مختلف میشد. یکی از رمانهای قابل تامل او «تعمیرکار» است که در سال 1967 برنده جایزه پولیتزر شد. این کتاب برنده جایزه ملی کتاب آمریکا نیز هست.
مترجم و انتشارات رمان اجاره نشین ها
با ترجمه میلاد شالیکاریان از سوی نشر چترنگ به تازگی منتشر شده است
خلاصه رمان اجاره نشین ها
اجاره نشین ها روایت نویسنده ای است به نام هری لسر که ده سال درگیر نگارش رمانش بوده، حالا که به فصول انتهایی آن است، باید خانه ای را که سال ها در آن قلم میزده ترک کند. در این میان، حضور مهمان ناخوانده داستان، که خود نیز نویسنده ای سیاه پوست است. اتفاقاتی را رقم میزند که زندگی لسر را به کلی تحت الشعاع قرار میدهد. « اجارهنشینها همگی ساختمان را ترک کردهاند و اگر هری لسر، نویسنده، اسباب ببندد لونسپیل دیگر برای خراب کردن ساختمان مشکلی ندارد. هری تا فصل آخر کتابش را تمام نکند آرامش و سکوت خانهاش را رها نمیکند؛ درحالیکه لسر فکر میکند تنها ساکن ساختمان است، صدای ماشین تحریر نویسندهای سیاهپوست او را به یکی از واحدها میکشاند. این مهمان ناخوانده با خود ماجراهایی را به همراه میآورد که خط داستان به کلی تغییر میکند». رمان زبان درخشانی دارد. در عین حال که نثری روان و خوشخوان دارد از ترکیبات استعاری و تشبیهات فراوان نیز بیبهره نیست. در کنار این تشبیهات و زبانی که گاه شاعرانه میشود نیز به خصوص در دیالوگها با نوعی دیگری از گویش عامیانه که مختص سیاهپوستان است روبهرو میشویم و همین تنوع در به کارگیری کلمات است که خواننده را در تمام فصول کتاب مجذوب خود میکند.
گزیده ای از رمان اجاره نشین ها
در این صبح سرد زمستانی که رادیاتور زنگزده مثل مهمانی صمیمی تقتق میکرد و گرمای نحیفی بیرون میداد، وقتی برف سفت بیست سانتیمتری از دیروز روی خیابان سفید نشسته بود و از میانش بخاری آشنا به بیرون میتراوید، هری لسر،مردی مصمم ساعتش را دور مچش انداخت- زمان آزارش میداد- و شش طبقه ساختمان کاملا متروکه، استیجاری با آجرهای جسیم رنگپریده و ساخته شده در سال 1900 را به سمت پایین دوید...باد در خیابان مینالید و لسرحین خواندن با دستمال گردنش بینی خود را نگه داشته بود تا جلوی بوی گند را بگیرد... باد مانند روحی زنده پرسه میزد