رمان کلود ولگرد اثر ویکتور هوگو

خواندنیکتاب و رمان

- 97/12/13
رمان کلود ولگرد اثر ویکتور هوگو

نویسنده رمان کلود ولگرد


کلود ولگرد کتابی از ویکتور هوگو، نویسنده فرانسوی است که قبل از رمان بینوایان منتشر شده است. شخصیت اصلی کتاب کلود ولگرد همانند شخصیت اصلی کتاب بینوایان، قربانی وضعیت موجود است. کلود ولگرد مانند ژان والژان، برای سیر کردن شکم معشوقه و طفل کوچک خود مجبور به دزدی و درنهایت به ۵ سال حبس محکوم می‌شود. در این داستان می‌توان دید که ویکتور هوگو، نه تنها از راه سیاسی بلکه بیشتر از راه هنر به مبارزه پرداخته است. او یک نویسنده متعهد است که سعی کرده خواننده را به فکر فرو دارد. وی اعدام را قتل دیگری معرفی می‌کند، قتلی قانونی. هوگو در این رمان، بیش از سایر آثارش بر نقاط ضعف دولت و حکومت خود دست گذاشته است. همه را محکوم کرده و به تازیانه‌ی انتقاد کشیده است. ویکتور هوگو، شاعر، داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس پیرو سبک رومانتیسم فرانسوی است. او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان فرانسوی شهرت جهانی دارد. آثار او به بسیاری از اندیشه‌های سیاسی و هنری رایج در زمان خویش اشاره کرده و بازگو کننده تاریخ معاصر فرانسه است.

مترجم و انتشارات رمان کلود ولگرد


برای این کتاب ترجمه های مختلف از سوی انتشارات مختلف وجود دارد که یکی از آن ها ترجمه محمد قاضی و انتشارات نگاه می باشد.

خلاصه رمان کلود ولگرد


«کلود» کارگرى لایق، قابل و باهوش بود. از طرفى، بر اثر تربیت غلط اجتماعى فاسد و مهمل شده بود و از طرف دیگر طبیعت همه‌گونه استعداد و جوهر ذاتى در وجود وى به ودیعت نهاده بود، به همین جهت کلود سواد خواندن و نوشتن نداشت ولى خوب مى‌فهمید و خوب فکر مى‌کرد. زمستان سردى فرا رسید و کلود بیکار ماند. در زیر شیروانى عمارتى که منزل محقر او بود نه آتشى وجود داشت که کلود خود را گرم کند و نه نانى که شکم خود و عائله‌اش را سیر سازد، ناچار او و هم زن و بچه‌اش با سرما و گرسنگى دست به گریبان بودند. کلود متوسل به دزدى شد و نتیجه آن دزدى سه روز نان و آتش براى عائله خود و پنج سال حبس براى خود می خرید. کلود شخصیت فوق‌العاده قوی و بزرگی دارد و حتی در زندان همه شیفته او شده بودند و «به دور او طواف» می‌کردند. اما کلود در برابر سختی‌ها و ناعدالتی‌های زندگی به تنگ آمد و پس از یک سری از اتفاقات، مدیر کارگاه کار اجباری زندان را به قتل می‌رساند و محکوم به اعدام می‌شود.


گزیده ای از رمان کلود ولگرد


ساعت ده است. اى دخترک بیچاره من! تا شش ساعت دیگر خواهم مرد! تا شش ساعت دیگر بدل به لاشه کثیف و نفرت‌انگیزى خواهم شد که مرا بر سر میز سرد و بى‌روح متوفیات به هر سو خواهند کشید.
تا شش ساعت دیگر سرم را به گوشه‌اى خواهند انداخت و تنه‌ام را در گوشه دیگرى تشریح خواهند کرد، سپس باقیمانده وجود مرا در تابوتى خواهند ریخت و به قبرستان «کلامار» که مخصوص مجرمین است خواهند برد.
آرى دخترک عزیزم، با پدر تو چنین خواهند کرد و کسانى خواهند کرد که به هیچ‌وجه از من کینه و نفرتى به دل ندارند، بلکه دل ایشان به حال من مى‌سوزد و همه نیز مى‌توانند مرا نجات دهند. آرى، این اشخاصند که مرا خواهند کشت، مى‌فهمى، دخترم؟ این اشخاصند که در کمال خونسردى و بى‌اعتنایى و به حکم قانون و مقررات و تشریفات و به‌خاطر خیر و صلاح عمومى مرا خواهند کشت، آه؛ اى خداى بزرگ!
بیچاره دخترک من! پدرى که تا به آن حد تو را دوست مى‌داشت، پدرى که گردن ملوس و سفید و معطر تو را مى‌بوسید، پدرى که دائم دست در حلقه‌هاى زلف زیباى تو داشت و گمان مى‌کرد دست به ابریشم مى‌کشد، پدرى که صورت گرد و گلگون تو را به دست مى‌گرفت و تو را بر زانوان خود مى‌رقصاند و شب‌ها دست‌هاى کوچک تو را براى دعا به درگاه خدا به آسمان برمى‌افراشت، کشته خواهد شد!
اکنون چه کسى این محبت‌ها را درباره تو خواهد کرد؟ که تو را دوست خواهد داشت؟ تمام کودکان همسال تو پدر خواهند داشت و تنها تویى که بى‌پدر مى‌مانى. طفل عزیزم، تو چگونه خو خواهى گرفت که در روز عید سال نو از گرفتن عیدى‌ها و بازیچه‌هاى قشنگ و شیرینى و نقل و بوسه‌ها صرف‌نظر کنى؟ طفل یتیم و بینواى من، چگونه خواهى توانست نخورى و نیاشامى؟
advertising