رمان کتابچه مخوف نوشته دن پابلوکی

خواندنیکتاب و رمان

- 97/12/07
رمان کتابچه مخوف نوشته دن پابلوکی

نویسنده رمان کتابچه مخوف


رمان کتابچه مخوف رمانی در رده ادبیات وحشت ، نوشته دن پابلوکی است. این رمان در ۶۴ فصل به تحریر درآمده است.

مترجم و انتشارات رمان کتابچه مخوف


این رمان با ترجمه مهرداد مهدویان توسط نشر پیدایش منتشر شده است.

خلاصه رمان کتابچه مخوف


داستان رمان «کتابچه مخوف» درباره شخصیتی به نام کسیدی است که بر این باور است که اگر ترس‌هایش را در دفترچه‌اش بنویسد، قدرت‌شان را از دست می‌دهند و می‌تواند بر آن‌ها غلبه کند. او که ساکن نیویورک است، این شهر را ترک می‌کند تا تابستانش را در وایت‌چپل بگذراند. در ابتدای راه کسیدی فکر می‌کند ترس‌هایش را پشت سر جا گذاشته اما وایت‌چپل هم دیگر آن مکان زیبا و آرامش‌بخشی که به خاطر داشت، نیست و تغییراتی داشته است.

در ادامه داستان کسیدی باید با مرده‌های بی‌قرار روبرو بشود. چون زنی که در همسایگی خانه‌شان زندگی می‌کرده، مُرده و خانه‌اش هم نفرین‌ شده است. این خانه نفرین‌شده رازهای زیادی از پیرزن مورد اشاره را در خود جا داده است. کسیدی این را می‌داند که مرده‌ها منتظر فرصتی هستند تا از قبرها بیرون آمد و دنیای اطراف و اتفاقاتش، از چیزی که فکرش را می‌کرده، خیلی بدتر است...

گزیده ای از رمان کتابچه مخوف


مرد جوان خودش را معرفی کرد و گفت اسمش ویک و فارغ‌التحصیل کالج است. از قبل سر هر میز تعدادی مداد پاک‌کن و چند تکه بروشور کلفت و بزرگ گذاشته بود. ویک به آنها گفت که چون شاگرد مرحله متوسط هستند، تمام حرف‌های خسته‌کننده را قلم می‌گیرد تا بتوانند یکراست سر طراحی بروند.
ویک از هر میز خواست یک نفر چیزی روی میز وسط اتاق بگذارد. این کپه از وسایل هم موضوع روزشان بود. بعضی از بچه‌ها کفش، بعضی‌ها کلاه، بعضی‌ها کتاب، بعضی‌ها یک دسته دستمال کاغذی و بعضی‌ها پوشش پلاستیکی بیسکویتی که به عنوان صبحانه خورده بودند را آورده بودند.
کسیدی پرسید: «ما چه بگذاریم؟»
جویی به میز زل زد و شانه‌اش را بالا انداخت. کسیدی فکش را صاف کرد، بلند شد و کوله‌پشتی‌اش را روی میز گذاشت، ولی وقتی دوباره کنار جویی نشست آرزو کرد دفترچه‌اش را از کوله‌پشتی بیرون می‌آورد. به آن احتیاج داشت.
ویک یکراست رفت سمت قفسه حیوانات خشک‌شده و گفت: «از داوطلب‌ها متشکرم.»
چیزهایی که بچه‌ها آورده بودند را روی میز پخش کرد و آنها را به هم تکیه داد. بعد گفت: «خب شروع می‌کنیم.»
ضبطی را که روی قفسه کنار میز جا خوش کرده بود روشن کرد. صدای آرام موسیقی به همراه صدای زنگوله، زنگ و آوای لطیف سیم‌های گیتار اتاق را احاطه کرد.
advertising