کاربرد و داستان ضرب المثل آستین نو بخور پلو

خواندنیداستان و حکایات

- 97/09/14
کاربرد و داستان ضرب المثل آستین نو بخور پلو

کاربرد ضرب المثل آستین نو بخور پلو


اگر به کسی به خاطر لباس‌ هایش به او احترام و عزت بگذارند، ضرب‌المثل آستین نو بخور پلو برایش به‌کار می‌ برند.

داستان ضرب المثل آستین نو بخور پلو


روزی در فصل بهار در شهر جشنی برگزار و ملا نصرالدین برای شرکت در آن جشن آماده شد. او لباس‌ های پاره و کهنه‌ ای داشت و آن‌ ها را بر تن کرد و به جشن رفت. هنگامی که قصد ورود به مجلس را داشت، صاحبخانه نگاهی به لباس‌ های او انداخت و خشمگین شد و گفت، شما حق ورود به این جشن را ندارید. ملا تعجب کرد و پرسید، چرا نمی‌ توانم در مهمانی شرکت کنم؟ صاحبخانه نیشخندی به او زد و گفت، افراد فقیر اجازه ندارند وارد این مجلس شوند. ملا دلشکسته و با حالتی ناراحت به خانه‌ اش بازگشت. او خیلی دوست داشت در آن جشن شرکت کند. با خود کمی فکر کرد و ناگهان با عجله به خانه‌ی همسایه رفت و از او لباس‌ های بسیار شیک و نو قرض گرفت. سپس آ‌ن‌ها را پوشید و به مهمانی رفت. صاحب مجلس هنگامی که ملا را دید از او استقبال کرد و با روی خوش رفتار و با بهترین میوه‌ها و غذا‌ها از او پذیرایی کرد.
ملا نصرالدین متوجه شد، صاحب مجلس به خاطر لباس‌هایش به او عزت و احترام می‌گذارد. سپس غذا را روی آستین پیراهنش ریخت و گفت: آستین نو بخور پلو، آستین نو بخور پلو
صاحب جشن از این کار ملا تعجب کرد و بلافاصله نزد ملا آمد و گفت چرا غذا را روی لباستان می‌ریزید؟ ملا نصرالدین لبخندی زد و گفت، آیا مرا به خاطر می‌آورید؟ من همان کسی هستم که لباس‌های پاره و کهنه به تن داشتم و شما حاضر نشدید مرا به جشن راه بدهید و من مجبور شدم لباس‌های گران قیمت و شیک تهیه کنم تا در این مجلس حضور پیدا کنم و به دلیل اینکه این لباس‌ها بر تن دارم، به من احترام می‌گذارید.
advertising