داستان کوتاه و عاشقانه قلب زیبا

خواندنیداستان و حکایات

- 97/09/10
داستان کوتاه و عاشقانه قلب زیبادر روزگاران نه چندان دور مرد جوانی وسط شهری ایستاده و ادعا می کرد که زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد.جمعیت زیادی جمع شدند .قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلببی است که تا کنون دیده اند .
مرد جوان با کمال افتخار , با صدای بلند به تعریف از قلب خود پرداخت . ناگهان پیر مردی جلو آمد و گفت : قلب تو به زیبایی قلب من نیست! مرد جوان و دیگران , با تعجب به قلب پیرمرد نگاه کردند. قلب او با قدرت تمام می تپید , اما پر از زخم بود . قسمت هایی از قلب او برداشته و تکه هایی جایگزین آن شده بود و آن ها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند . برای همین گوشه های دندانه دندانه در آن دیده میشد . در برخی نقاط شیار های عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای به خوبی آن را پر نکرده بود , مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند به خود می گفتند : چگونه او ادعا می کند که زیبا ترین قلب را دارد ؟ مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت : تو حتما شوخی میکنی, قلب خود را با قلب من مقایسه کن! قلب تو فقط مشتی زخم و بریدگی و خراش است!
پیرمرد گفت درست است قلب تو به نظر سالم می آید اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی کنم . هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او دادم , من بخشی از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشیده ام .گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده که در جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام . اما چون این دو تکه درست مثل هم نبوده اند تکه هایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارند که برایم عزیزند . چرا که یاد آور عشق میان دو انسان هستند . بعضی وقت ها تکه ای از قلبم را به کسی بخشیده ام , اما آن ها چیزی از قلبشان به من نداده اند. این ها همان شیار های عمیق هستند . گرچه درد آورند اما یاد آور عشقی هستند که داشته ام .
امیدوارم که آن ها هم روزی باز گردند و این شیار های عمیق را با قطعه ای که من در انتظارش هستم پر کنند , پس حالا می بینی که زیبایی واقعی چیست ؟ مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد و در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر می شد, به سمت پیرمرد رفت، از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دست های لرزان به پیرمرد تقدیم کرد . پیرمرد آن را گرفت و در گوشه ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت.
مرد جوان به قلبش نگاه کرد , دیگر سالم نبود اما از همیشه زیبا تر بود . زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود.
advertising