داستان آموزنده تهدید شغلی از سری داستان های شیوانا

خواندنیداستان و حکایات

- 97/09/08
داستان آموزنده تهدید شغلی از سری داستان های شیواناروزی از روزها شیوانا وشاگردانش در حال کار بودند که آسیابان دهکده خسته و درمانده نزد شیوانا آمد و از او در مورد مشکلی که برایش پیش آمده کمک خواست. شیوانا از او توضیح خواست و آسیابان گفت: من مالک بزرگترین آسیاب دهکده هستم . برای آرد کردن غلات و دانه های غذایی مردم دهکده و روستاهای اطراف من نیاز به حداقل ده کارگر دارم. البته کارگرانی که نیازمند کار هستند در این منطقه کم نیستند. اما من هر کارگری که استخدام می کنم بعد از یک ماه متوجه می شوم که آن ها یکی یکی مرا ترک می کنند و به سراغ کار کم درآمدتری می روند. در واقع به زبان ساده تر بگویم که این کارگران حاضرند در جایی دیگر کار سخت تری انجام دهند و حقوق کمتری بگیرند اما در آسیاب من کار نکنند. حال دست تنها مانده ام و نمی دانم چه کنم. مرا راهنمایی کنید.
شیوانا تعدادی داوطلب از شاگردان مدرسه انتخاب کرد و به آسیابان گفت از فردا صبح من و این شاگردان به عنوان کارگر به مدت یک ماه در آسیاب تو کار می کنیم و آخر هر روز هم حقوق خود را از تو می گیریم. اینطوری در عمل می فهمیم که مشکل تو کجاست.
روز بعد شیوانا و شاگردان داوطلب به طرف آسیاب راه افتادند و در آسیاب شروع به کار کردند. ظهر که شد آسیابان با ظرف های پر از غذا نزد آنان آمد و در حالی که آن ها مشغول تناول غذا بودند به آن ها گفت: اکنون که برایتان غذا آوردم انتظار دارم که درست کار کنید و به خاطر داشته باشید که اگر من نباشم این ظرف غذا هم امروز گیرتان نمی آمد. همچنین به یاد داشته باشید که کارگر برای کار در آسیاب زیاد است و اگر یکی از شما کم کاری کند و یا از زیر کار در برود بلافاصله عذرش را خواهم خواست و به جای او کسی دیگر را استخدام خواهم کرد.
غروب آن روز وقتی شاگردان مدرسه می خواستند مزد خود را بگیرند دوباره آسیابان هنگام پرداخت اجرت شروع به سخنرانی کرد و گفت: یادتان باشد که فردا ممکن است این پول گیرتان نیاید. پس امروزتان را شکرگذار باشید و فردا با جدیت و تلاش بیشتری کار کنید تا مبادا این شغل خوب را از دست بدهید.
شیوانا وقتی این رفتار مرد آسیابان را دید به مرد آسیابان گفت: دیگر نیازی نیست من و شاگردانم یک ماه وقتمان را اینجا تلف کنیم تا دلیل بی کارگر بودن تو را کشف کنیم. مقصر اصلی اینکه کسی برای کار در آسیاب تو رغبتی ندارد خودتو هستی! تو با نا امن سازی شغل کارگری و تهدید جایگزینی و تاکید پیوسته بر ناپایدار بودن شغل باعث می شوی که کارگری که برای تو کار می کند از فردای خودش مطمئن نباشد و همیشه به صورت درختی بی ریشه باشد که با اولین سیل به هر جا صلاح و آرامشش در آن باشد نقل مکان کند. تو با تهدید شغل کارگران آن ها را نسبت به آینده کاری خودشان نامطمئن و مردد می سازی و طبیعی است که کارگرها برای شغلی مطمئن تر و پایدارتر به سراغ کاری کم درآمد تر اما با ثبات تر بروند. درخت ها را از ریشه در می آوری و بعد گله و شکایت می کنی که چرا با اولین سیل همه درخت ها روی آب شناور شدند و رفتند! مقصر خودت و سخنانت هستی و تا زمانی که طرز تفکرت را عوض نکنی از بقیه برای کمک به تو کاری ساخته نیست
advertising