داستان و کاربرد ضرب المثل زور من وقت غربیل کردن معلوم می شود

خواندنیداستان و حکایات

- 98/02/22
داستان و کاربرد ضرب المثل زور من وقت غربیل کردن معلوم می شود

کاربرد ضرب المثل ضرب المثل زور من وقت غربیل کردن معلوم می شود


اگر کسی بخواهد زورگویی را نصیحت کند و به او بفهماند که نتیجه کارهای بد هرکس به خودش بر می گردد ، ضرب المثل زور من وقت غربیل کردن معلوم می شود را برایش بکار می برد.

داستان و ریشه ضرب المثل زور من وقت غربیل کردن معلوم می شود


آورده اند که در روزگاران قدیم مرد قلدر و پر قدرتی بود که به همه زور می گفت و هر چه می خواست از راه زورگویی به دست می آورد . یک روز ، همسر او داد و بیداد راه انداخت و گفت:" همین طوری بیکار و بی عار ننشین. دیگر یک چارک آرد هم توی خانه نداریم . بلند شو یک گونی گندم بردار و برو به آسیابان بده تا گندمها را آرد کند. اگر امروز آرد به من نرسانی نمی توانم نان بپزم و شب توی سفره مان نان پیدا نمی شود. "
مرد قلدر گفت:" حالا کو تا شب. عصر که شد، گندم را به آسیاب می برم. " زن گفت :" این روزها سر آسیابان شلوغ است. همه گندمهایشان را برای آسیاب کردن پیش او می برند. باید مدتی انتظار بکشی تا نوبت آرد کردن گندم ما بشود. بلند شو بهانه نیار . اگر همین الان حرکت کنی ، شاید بتوانی تا عصر آرد به من برسانی ."
مرد گفت :" من توی صف بایستم و انتظار بکشم؟ مثل اینکه مرا نشناخته ای؟ من بدون نوبت کارم را می کنم و هیچ کس هم جرآت ندارد ، حرفی بزند."
زن گفت :" ببینیم و تعریف کنیم."
مرد قلدر که می خواست هرچه زودتر زور و قلدری اش را به همسرش نشان بدهد، از جا بلند شد. گونی گندم را به کول گرفت و به آسیاب رفت. در آنجا عده ای از مردم با گونی های گندم منتظر بودند تا نوبت آرد کردن گندمشان بشود. مرد قلدر بدون رعایت نوبت ، گندمش را به آسیابان داد و گفت :" هر چه زودتر گندم مرا آسیاب کن که باید بروم خانه . زود باش! کار دارم."
آسیابان که پیرمرد دنیا دیده ای بود ، با زبان خوش گفت :" مگر نمی بینی ؟ این همه آدم منتظر نشسته اند که نوبتشان شود و گندمشان را آرد کنم . صبر کن تا نوبتت بشود. "
شاگردش هم گفت:" آقا جان از قدیم گفته اند آسیاب به نوبت"
مرد قلدر با صدای بلند گفت:" بی خود کرده اند که چنین حرفهایی زده اند . من نوبت و انتظار سرم نمی شود. همین الان باید گندمم را آرد کنی و اجرت هم نگیری ."
آسیابان که حوصله دردسر نداشت، گفت :" فکر نکن که فقط تو زور داری هر کس به اندازه خودش زور دارد. حتی من پیرمرد هم زور دارم ".
مرد قلدر که فکر می کرد ، پیرمرد قصد زورآزمایی دارد، سینه سپر کرد و برای دعوا آماده شد. اما پیرمرد گفت :" هر کس زورش را یک جوری نشان می دهد. من با تو قصد دعوا ندارم . زور من وقت غربیل کردن معلوم می شود. "
مرد قلدر نفهمید که پیرمرد چه می گوید. آسیابان وقتی گندم مرد قلدر را آرد کرد، کمی از آرد را به عنوان اجرتش برداشت و به جای آن مقداری سنگریزه توی گونی آرد مرد قلدر ریخت و گونی آرد را به او داد و گفت:" این هم آرد تو . برو بگذار باد بیاید."
مرد قلدر که فکر می کرد با قلدری کارش را پیش برده ، گونی آرد را بر دوش کشید و به خانه رفت. به خانه که رسید به زنش گفت :" این هم آرد دیدی که نه انتظار کشیدم نوبتم شود و نه اجرتی به آسیابان دادم."زن در کیسه آرد را باز کرد ، کمی آرد برداشت خمیر درست کرد و با آن نان پخت ، اما از کار شوهرش خیلی عصبانی بود. چند روز گذشت . یک روز زن مثل همیشه سر گونی آرد رفت تا کمی خمیر درست کند و نان بپزد.
آرد را که از گونی برداشت دید توی آن سنگریزه وجود دارد. دستش را توی کیسه آرد کرد و متوجه شد آردی که توی کیسه مانده پر از سنگریزه است. شوهرش را صدا کرد و گفت :" با این آرد نمی توانم خمیر درست کنم . برو غربیل را بیاور تا آردمان را غربیل کنیم و سنگریزه هایش را جدا کنیم.
مرد قلدر رفت و از زیرزمین خانه شان غربیل آورد . زن کیسه آرد را جلوی همسرش گذاشت و گفت :" به جای بیکار نشستن این آردها را غربیل کن ".
مرد مشغول غربیل کردن آرد شد. هر چه بیشتر غربیل می کرد ، سنگریزه های بیشتری پیدا می شد و در پایان مقدار زیادی سنگریزه یک جا جمع شد. زنش با تعجب پرسید :" این همه سنگ ریزه از کجا رفته توی آرد ما؟"
مرد نگاهی به سنگریزه ها کرد و یاد حرف پیرمرد آسیابان افتاد و فهمید که چه بلایی سرش آمده است. ابتدا با عصبانیت بلند شد که به سراغ او برود و با او دعوا کند ، اما یاد حرف بعدی آسیابان افتاد و با خود گفت :" آسیابان راست می گفت . هرکس می تواند زورش را یک جوری نشان بدهد. من نباید اشتباهم را با اشتباه دیگری جبران کنم."
از آن روز به بعد اگر کسی بخواهد زورگویی را نصیحت کند و به او بفهماند که نتیجه کارهای بد هرکس به خودش بر می گردد ، این ضرب المثل را برایش بکار می برد و می گوید :" زور من وقت غربیل کردن معلوم می شود. "
advertising