داستان افسانه شهر مونکائو
خواندنی › داستان و حکایات
- 97/12/23مونکائو شهر مستحکمی بود، و دیوارهای بلند آن میتوانست برای مدت محدودی در برابر حملهی دشمنان مقاومت کند. با کم شدن ذخیرهی غذایی، رنج و عذاب ساکنین مونکائو آغاز و تعداد کسانی که میخواستند تسلیم بشوند بیشتر شد.
با این حال، محاصره میتواند برای طرفِ حمله هم پُر هزینه باشد. نیروهای هنری همچنان به حملات خود به دیوارهای استحکامات ادامه دادند و با هر حمله تعدادی از افرادشان را از دست میدادند و هنوز نتوانسته بودند به قلعه نفود کنند. علاوه بر این، ارتش او به آب و غذا نیاز داشت و این محاصرهی طولانی باعث شده بود مردان او مضطرب و بیقرار بشوند. هنری میدانست که نمیتواند برای مدتی طولانی بیرون مونکائو منتظر بماند.
این چیزی بود که دو-لا-دو هم متوجهش شده بود. وقتی مردم با پایان یافتن ذخایرشان به درون قلعه سرازیر شدند، او تصمیم گرفت به امید اینکه کستیلیها را گول بزند، دروغ بزرگی را به نمایش بگذارد. او تمامی باقیماندههای آردی که میتوانست در شهر پیدا کند را جمع کرد و دستور داد دو قرص نان پُخته شود.
در حالی که نان را در دست گرفته بود، بالای استحکامات قلعه ایستاد و به سربازان کستیلی طعنه زد و آنها را به تمسخر گرفت. او دو قرص نان را از بالای استحکامات به پایین پرت کرد و فریاد زد، « Deus lo deu, Deus lo há dado! » یا به عبارت دیگر، خداوند آنقدر به مردم مونکائو نعمت بخشیده است که آنها میتوانند قسمتی از آنها را به دشمنانشان بدهند.
هنری که نگران ذخایر غذاییاش بود، باور کرد که این شهر از پیش برای محاصرهای طولانی آماده شده و تصمیم گرفت به محاصرهاش پایان بدهد و عقبنشینی کند.
دو-لا-دو توانست با یک دروغ بزرگ شهرش را نجات بدهد. داستان حقّهی هوشمندانهی او خیلی زود میان مردم پیچید و او به یک قهرمان افسانه ایی تبدیل شد.
دو-لا-دو حتی امروزه هم در این شهر مورد احترام است، و در قرن نوزدهم مجسمهای از او در میدان مرکزی ساخته شد. اگرچه مورخّان بر سر شواهد تاریخی مشخصی برای زندگی و کارهای او در طی محاصرهی مونکائو بحث و جدل میکنند، افسانهی او نقش مهمی در هویت مدرن این شهر دارد. دو-لا-دو همیشه در مونکائو به عنوان زنی که فقط با دو قرص نان کستیلیها را شکست داد، به یاد آورده خواهد شد.