داستان خواندنی و زیبای بخشندگی

خواندنیداستان و حکایات

- 97/10/16
داستان خواندنی و زیبای بخشندگیدر منزل دوستی که پسرش دانش‌آموز ابتدایی و داشت تکالیف درسی‌اش را انجام می‌داد بودم زنگ منزل را زدند و پدربزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه‌اش داد و گفت: این هم جایزه نمره بیست نقاشی‌ات. پسر ده‌ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت: بابابزرگ بازهم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی الآن مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.
مادر بچه گفت: می‌بینید آقاجون؟ بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند. اصلاً نمی‌شه گولشون‌زد و سرشون کلاه گذاشت.
پدربزرگ چیزی نگفت.
برایشان توضیح دادم که این رفتار پسربچه نشانۀ هوشمندی نیست، همان‌طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست. و این داستان را برایشان تعریف کردم آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم، خانم‌بزرگ گاهی به دیدنمان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد، بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود. بار اول که به من تکه قندی داد یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست
پدرم اخم کرد و گفت: خانم‌بزرگ شما را دوست دارد هر چه برایتان بیاورد هدیه است، وقتی خانم‌بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک‌تکه کوچک قند داشته باشند.
خانم‌بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است. بعد گفت: ببین پسرم، قند دان خانه پر از قند است، اما این تکه قند که مادر جان داده با آن‌ها فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست. این تکه قند معنا دارد ، آن قندهای توی قند دان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند. وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم، مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این، خیلی باارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند. چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم‌بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم، دهانم شیرین می‌شود، کامم شیرین می‌شود، جانم شیرین می‌شود.....
همه می‌توانند پولدار شوند اما ﻫﻤﻪ نمی‌توانند بخشنده شوند پولداری یک مهارت است و بخشندگی یک فضیلت همه می توانند درس بخوانند اما همه فهمیده نمی شوندبا سوادی یک مهارت است اما فهمیدگی یک فضیلت همه یاد میگیرند زندگی کنند اما همه نمی توانند زیبا زندگی کنند؛ زندگی یک عادت است اما زیبا زندگی کردن یک فضیلت.
advertising