داستان کوتاه و زیبای هدیه کریسمس

خواندنیداستان و حکایات

- 97/09/03
داستان کوتاه و زیبای هدیه کریسمسدوستی داشتم به نام پل که به عنوان هدیه کریسمس اتومبیلی از برادرش گرفت. او تعریف می کرد که شب کریسمس هنگامی که از اداره اش خارج شد، پسر بچه ای در اطراف آن اتومبیلش قدم می زد و با حالت تحسین آمیزی به آن ماشین نگاه می کرد .
پسر بچه پرسید: آقا این اتومبیل زیبا مال شماست؟ پل سر تکان داد و گفت: این ماشین را برادرم برای کریسمس به من داده است. پسر بچه متعجب شد و گفت : یعنی منظور شما این است که برادرتان آن را به شما داده و شما پولی برای آن پرداخت نکرده اید؟
من آرزو دارم . . . و مکث کرد .
پل فکر می کرد که می داند آن پسر بچه چه چیزی را آرزو می کند. او حتما آرزو می کرد چنین برادری داشته باشد ، ولی آن چه آن پسر گفت سر تا پای پل را به لرزه در آورد . پسر بچه ادامه داد : آرزو دارم که می توانستم مثل برادر شما بودم.
پل با تعجب به پسر بچه نگاه کرد و بدون اراده گفت: می خواهی سوار شوی و دوری بزنیم؟
- اوه بله البته. خیلی دوست دارم
پس از سواری کوتاه پسر بچه به پل رو کرد وگفت:می توانم خواهش کنم تا جلو خانه ی من بروید؟
پل لبخندی زد و تصور کرد که می داند پسر بچه چه می خواهد . او حتما می خواهد به همسایگانش نشان دهد که می تواند با اتومبیلی بزرگ و نو به خانه بیاید ولی پل باز هم اشتباه کرد. پسر بچه تقاضا کرد ممکن است آن جا روبروی آن ساختمان که دو پله دارد توقف کنید.
پسر بچه از پله ها بالا دوید. پس ازلحظه ای پل صدای برگشتن پسرک را شنید ولی او سریع حرکت نمی کرد .او برادر فلج خود را می آورد .پسربچه برادرش را روی پله آخر نشاند و به اتومبیل اشاره کرد .
بادی همان طور که در طبقه بالا به تو گفتم ، برادرش آن را برای کریسمس به او هدیه داده و او پولی برای آن پرداخت نکرده است.روزی من هم یکی درست مانند ان را به تو هدیه می دهم و تو می توانی همه چیزهای زیبایی را که برایت تعریف کردم خودت با چشمانت ببینی .
پل از اتومبیل پیاده شد و آن بچه را روی صندلی جلو نشاند. برادر بزرگتر هم با چشمان درخشان آمد و کنار او نشست و آنان سه نفری به اتومبیل سواری فراموش نشدنی در تعطیلات رفتند. در آن شب کریسمس پل متوجه شد که منظور حضرت مسیح چیست آن گاه که گفت: در بخشودن خوشی و سعادت بیشتری وجود دارد.
advertising