شعر زیبای عشق از سهراب سپهری

خواندنیشعر و ادبیات

- 97/08/30
شعر زیبای عشق از سهراب سپهرینگاه مرد مسافر به روی میز افتاد:
چه سیب‌ های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است.
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
ـ قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق تو را به گرمی یک سیب می‌کند مانوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
ـ و نوشداری اندوه؟
ـ صدای خالص اکسیر می‌ دهد این نوش.
و حال، شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می‌ خوردند.
ـ چرا گرفته دلت، مثل آن که تنهایی
ـ چقدر هم تنها!
ـ خیال می‌ کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ ها هستی.
ـ دچار یعنی...
ـ عاشق
ـ و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
ـ چه فکر نازک غمناکی!
ـ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
ـ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آن ها ست.
ـ نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله‌ای هست.
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است.
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.
دچار باید بود
وگرنه زمزمه حیات میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
و عشق
صدای فاصله‌ هاست
صدای فاصله‌ هایی که
ـ غرق ابهامند
ـ نه،
صدای فاصله‌ هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می‌ شوند کدر
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او و ثانیه‌ ها می‌روند آن طرف روز.
و او و ثانیه‌ ها روی نور می‌ خوابند.
و او و ثانیه‌ ها بهترین کتاب جهان را
به آب می‌ بخشند.
و خوب می‌ دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود...
advertising