شعر عاشقانه عید از قیصر امین پور
خواندنی › شعر و ادبیات
- 97/12/29شعر عید
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها ، هجری و شمسی ، همه بی خورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم های نگران ، آینه ی تردیدند
نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو زهم پرسیدند
در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند ، در آیینه به خود خندیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند
گر بیایی همه ساعت ، همه روز و همه ثانیه ها
از همین روز ، همین لحظه ، همین دم عیدند