شعر عاشقانه شب وصل از گزیده اشعار صائب تبریزی
خواندنی › شعر و ادبیات
- 97/12/14شعر شب وصل
زان خرمن گل حاصل ما دامن چیدهست
زان سیب ذقن قسمت ما دست بریدهست
ما را ز شب وصل چه حاصل،که تو از ناز
تا باز کنی بند قبا، صبح دمیدهست
چون خضر، شود سبز به هر جا که نهد پای
هر سوختهجانی که عقیق تو مکیدهست
ما در چه شماریم، که خورشید جهانتاب
گردن به تماشای تو از صبح کشیدهست
شد عمر و نشد سیر دل ما ز تپیدن
این قطرهٔ خون از سر تیغ که چکیدهست؟
عمری است خبر از دل و دلدار ندارم
با شیشه پریزاد من از دست پریدهست
صائب چه کنی پای طلب آبله فرسود؟
هر کس به مقامی که رسیدهست، رسیدهست