شعر عاشقانه رویای رنگین از فریدون مشیری شاعر معاصر

خواندنیشعر و ادبیات

- 97/10/20
شعر عاشقانه رویای رنگین از فریدون مشیری شاعر معاصر

شعر عاشقانه رویای رنگین



گر چه با يادش ، همه شب
تا سحر گاهان نيلی فام ، بيدارم
گاهگاهی نيز ، وقتی چشم بر هم می گذارم
خواب های روشنی دارم ، عين هشياری
آنچنان روشن كه من در خواب
دم به دم با خويش می گويم كه : بيداری ست
بيداری ست ، بيداری
اينك ، اما در سحر گاهی ، چنين از روشنی سرشار
پيش چشم اين همه بيدار، آيا خواب می بينم ؟
اين منم ، همراه او ؟ بازو به بازو
مست مست از عشق ، از اميد ؟
روی راهی تار و پودش نور ، از اين سوی دريا
رفته تا دروازه خورشيد ؟
ای زمان ، ای آسمان ، ای كوه ، ای دريا
خواب يا بيدار ، جاودانی باد اين رؤيای رنگينم
advertising