زندگی نامه یکی از جنایت کارترین پادشاهان آقا محمد خان قاجار

خواندنیتاریخ

- 97/09/04
زندگی نامه یکی از جنایت کارترین پادشاهان آقا محمد خان قاجارپس از کشته شدن محمدحسن خان قاجار، آقا محمد خان قاجار که پسر بزرگ وی بود، رئیس تیره قوانلو گردید و در منطقه خود لشکری فراهم آورد، ولی نتوانست در نبرد با حاکم نیرومند گرگان محمدحسین‎خان قاجار دَوَّلو کاری از پیش ببرد و از این‎رو متواری گردید، لیکن محمدخان سوادکوهی حاکم مازندران که محل اختفای وی و یارانش را می‎دانست، او و یارانش را در اشرف (بهشهر) دستگیر کرد و به تهران نزد کریم‎خان فرستاد. وکیل پس از دلجویی از آنان، آقامحمدخان و خاندان او را 2سال در دامغان زیرنظر نگاه داشت، ولی به علت عدم اطمینان کافی به توصیه محمدحسین‎خان آنان را دوباره به تهران آورد و گروهی از جمله حسینقلی‎خان برادر آقامحمدخان را به قزوین تبعید کرد و دسته دیگر را که آقامحمدخان نیز در میان آنان بود، به شیراز گسیل داشت. پاره‎ای از افراد برجسته خاندان آقامحمدخان نیز به مرور زمان خود را به شیراز رساندند و به وی پیوستند

زندگی آقا محمد خان در دربار قاجار


آقامحمدخان نزدیک به 16 سال در شیراز به سر برد. کریم‎خان با مهربانی بسیار با وی رفتار می‎کرد. کریم‎خان‌گاه در کارهای سیاسی با وی مشورت می‎کرد و با نوعی کنایه او را «‌پیران ویسه‌» (وزیرِ افراسیاب) خطاب می‎کرد. اعتماد وکیل به او تا انجا بود که می‎خواست وی را برای سرکوب کردن شورش حسینقلی‎خان به مازندران بفرستد.

پایتخت حکومت قاجار


آقامحمدخان پس از 2سال جنگ و نبرد پیگیر و تلاش برای یگانه ساختن تیره‎های قاجار، بر بیشتر ایالات ایران چیره گردید و تهران را به سبب نزدیکی به مازندران و مراتع ایل به جای ساری مرکز حکومت خویش ساخت وی در این شهر در بی‎آن که تاج بر سر نهد بر تخت شاهی نشست
زندگی نامه یکی از جنایت کارترین پادشاهان آقا محمد خان قاجار

کشتن لطفعلی خان و پیروزی بر زندیه


خان‎قاجار یک‎بار در هزارِبیضا (30 کیلومتری شیراز) با سپاهیان زند نبرد کرد و توانست پایتخت را محاصره کند، اما نتوانست به درون آن راه یابد، پس به تهران بازگشت. بار دوم با نیروهای بیشتر و نظمی آراسته‎تر وارد معرکه شد و در همان هنگام با حاج‎میرزاابراهیم کلانتر شیراز که با سران زندیه اختلاف پیدا کرده بود، تماس‌های محرمانه برپا کرد و در نبرد سمیرم عُلّیا سپاه زندیه را شکست داد. از این‎رو، چون لطفعلی‎خان به سوی شیراز رفت و دروازه شهر را به روی خود بسته یافت و پادگان‌های پایتخت را خلع سلاح شده دید، دریافت که در نبرد سیاسی نیز شکست خورده است و حاج‎ابراهیم کلانتر با رقیب او عهدی استوار بسته است. آقامحمدخان با 40000سپاهی عازم نبرد گردید و در «‌شهرک‌» (میان اصفهان و شیراز) با 5000 تن سپاه زندی روبه‎رو شد. در این نبرد لطفعلی‎خان با رشادت هرچه تمام‎تر خود را تا سراپرده آقامحمدخان رساند، لیکن به علت خیانت سرداران زندی و کم‎تجربگی خود شکست خورد، ولی خود را از معرکه بیرون آورد و به سوی کرمان رفت. آقامحمدخان پیروزمندانه به شیراز آمد و دستور داد افراد خاندان زند را اسیر کنند و همراه با استخوان‌های کریم‎خان به تهران گسیل دارند
لطفعلی‎خان خود را به کرمان رساند، ولی به درون شهر راه نیافت. پس به طبس رفت و با کمک امیرحسین‎خان زنگویی 300 سوار فراهم و آهنگ یزد کرد و با شکست علی‎نقی‎خان بافقی آنجا را بگشود و روانه شیراز گشت. وی در آنجا از قاجاریان به سرکردگی حاج‎ابراهیم کلانتر و محمدحسین‎خان قوانلو شکست خورد و نومیدانه روی به سوی طبس، بم و نَرْماشیر آورد. او در این پهنه به تکاپو افتاد و سپاهیانی فراهم آورد و به سوی کرمان رفت و در شهر را گشود و خود را پادشاه نامید و سکه به نام خویش زد
آقامحمدخان آسیمه‎سر و کینه‎توزانه باباخان را با5000 سوار و عنوان جهانبانی به سوی کرمان فرستاد و خود نیز با لشکری در حدود 60000تن به دنبال وی روانه شد. لطفعلی‎خان با 300 مرد جنگی در برابر آن ارتش نیرومند جنگید. با اینکه مردم کرمان و همین ارتش اندک بیش از 4ماه پایداری کردند، اما زیر فشارهای نظامی آقامحمدخان و قحطی در شهر، آخرین پناهگاه زندیان فرو ریخت و لطفعلی‎خان آواره بم گردید آقامحمدخان در کرمان جنایت و سنگدلی را به نهایت رساند. شمار کشتگان، کور شدگان، زنان و دخترانی را که میان ارتشیان آزمند و خشمناک تقسیم شدند، چندین هزار تن برآورد کرده‎اند

لطفعلی‎خان در بم ناجوانمردانه گرفتار شد و او را کت بسته به کرمان آوردند. آقامحمدخان با شادی و کینه‎توزی، خود چشمان شهریار جوان را بیرون اورد و دستور انجام جنایت دیگری نیز در حق او داد که به گفته مورخی بیگانه، نگارش آن مایه «‌آلودگی صفحه تاریخ‌» می‎گردد. پس از آن لطفعلی‎خان با خواری به تهران گسیل گشت و به دست محمدخان قاجار دولو بیگلربیگی کشته شد و بدین‎ سان زندیان برافتادند.
آقامحمدخان پس از فاجعه کرمان عازم قلعه بم شد و به جرم کمک رساندن مردم آن به لطفعلی‎خان، شهر را گشود و مردم را کشتار کرد و سپس به شیراز بازگشت. میرزاابراهیم کلانتر فارس با لقب اعتمادالدوله به عنوان صدراعظم ایران برگزیده شد و حکومت فارس به باباخان تفویض گشت

لشکرکشی های آقا محمد خان قاجار


- آقامحمدخان پس از آسودگی خیال از جانب زندیان و دیگر مدعیان برای رام کردن ابراهیم‎خان جوانشیر که حاکم قراباغ در قفقاز بود، و دفع هراکلیوس (ارکلی دوم والی گرجستان) که با روسها از در همکاری درآمده و بر پایه پیمان ۱۷۸۳م (۱۱۹۷ق) سرپرستی آنان را پذیرفته بود، روانه قفقاز گردید
- همه مناطق کشور بجز خراسان در قلمرو آقامحمدخان قرار داشت. در این زمان، وی به بهانه زیارت بارگاه امام ‎رضا(ع) لشکریانش را آماده کارزار ساخت. گروهی از راه معمولی مشهد وگروهی دیگرازراه فیروزکوه و ساری و گرگان عازم شدند و در راه پس از سرکوب ترکمانان و نافرمانان محلی وام و رام ساختن آنان، از راه جاجرم و اسفراین وارد سبزوار شدند و راه را به سوی مشهد دنبال کردند.
- روس‌ها از پیش در فکر تسخیر قفقاز بودند و از این‎رو با حاکمان محلی پیوندها و پیمان‌های نهان و آشکار بسته، در برخی نقاط قوای نظامی مجهز مستقر کرده بودند.

کشته شدن آقا محمد خان قاجار


آقامحمدخان 3 روز پس از ورود به شوشا از خطای کوچک3تن از فراشان خلوت خود به نام‌های صادق گرجی، خداداد اصفهانی و عباس مازندرانی و سستی آنان در انجام کارها خشمگین شد و دستور کشتنشان را داد. صادق‎خان شقاقی که یکی از سرداران سپاه بود، و شاید به قول پاره‎ای از مورخان در جریان توطئه بود، خواهش کرد که چون شب جمعه است، اجرای فرمان را به شنبه واپس افکنند پس خان قاجار فریب خورد و اجازه داد آن 3 تن همچنان به کار مشغول باشند، اما آنان از بیم جان، شبانه به خوابگاهش تاختند و با کارد و دشنه او را از پا درآوردند.

وضعیت جسمی و روحی اقا محمد خان قاجار


در تحلیل شخصیت آقامحمدخان افزون بر عوامل تاریخی و اجتماعی، باید وضع جسمی و روحی خاص او را نیز در نظر داشت. وی در 6سالگی به فرمان علیقلی‎خان افشار (عادلشاه، برادرزاده نادر) مقطوع‎النسل گردید و به نام اخته‎خان شهرت یافت. این کار همچون خاری در تن و جان او خلید و او را زشت رخسار و پرآزار و دژرفتار به بار آورد. آقامحمدخان از لحاظ جسمی ضعیف و علیل‎المزاج می‎نمود. بیماری صرع داشت

خصوصیات آقا محمد خان قاجار


- با همه گرفتاری‌ها، به شکار و مطالعه هم علاقه‎مند بود. شبها در کنار بسترش شاهنامه می‎خواندند. به امور مذهبی معتقد بود. نمازو نوافل و نماز شب(‌گاه با گریه) به‎جا می‎آورد و ادعیه، اذکار و زیارت عاشورا می‎خواند. روزه می‎گرفت و‌گاه در حال اضطرار هم روزه خویش را نمی‎شکست.
- آقامحمدخان فرزند ایل و مرد جنگ و ستیز بود. وی مردی شجاع، فرزانه، با تدبیر و کیاست بود. گرچه شمشیرزن بود، اما می‎کوشید از فکرش بیشتر استفاده کند.
- به ساده‎ترین پوشاک‌ها و خوراک‌ها بسنده می‎کرد و از تجمل دوری می کرد‎
advertising