در آیات قرآن چه تفاوتی بین کافر و مشرک وجود دارد

سبک زندگیدین و زندگی

- 97/08/30
در آیات قرآن چه تفاوتی بین کافر و مشرک وجود دارد

کفر


«كفر» در لغت به معناي پوشاندن شيء است. شب را كافر مي گويند به خاطر آن است كه اشخاص را مي پوشاند و به زارع كافر گفته مي شود به خاطر ان است كه تخم را در زمين مي پوشاند. واژه «كفر» در انكار دين و واژه «كفران» در انكار نعمت به كار مي رود. همچنين كفر به معناي برائت و بيزاري نيز آمده است. (عنكبوت، آية 25)

«كفر» در شريعت به معناي، انكار آن چه خدا معرفت آن را واجب كرده مي باشد، از قبيل وحدانيت، عدل الهي، پيامبر و هر کس آن پيامبران آورده اند را انكار كند، كافر است.

به عبارت ديگر، كافر كسي است كه اصول يا ضروريات دين را انكار كند. بعضي از مشتقات «كفر» عبارتند:

«كفر» براي كساني استعمال مي شود كه در كفران نعمت مبالغه مي كنند، يعني بسيار ناسپاس هستند. «اِنّه لَيَؤُس كفور» و كفور در قرآن 12 بار آمده است.

«كفور» مصدر و به معني انكار دين و نعمت آمده است و 3 بار در قرآن آمده است. «فابي اكثر الناس الّا كَفوُراً».

«كَفّار» مبالغه كافر هم در كفر دين و هم نعمت آمده است.

«كُفّار» جمع كافر است و استعمال آن بيشتر در انكار دين است و 21 دفعه در قرآن بيان شده است.

«كَفّاره» آن است كه گناه را با حسن وجه مي پوشاند و جبران مي كند «ذلك كفارة ايمانكم» ، آن كفاره قسم هاي شماست.

«كوافر» جمع «كافره» به زنان كافر اطلاق مي شود و فقط يك بار در قرآن آمده است. «و لاتُمسِكوُا بِعِصَمِ الكوافر؛ نكاح زنان كافر را نگاه نداريد».

در اين جا سوالي مطرح است كه آيا قرآن واژه «كافر» را در حق كساني كه از روي عناد و عمد، حق را پرده پوشي كرده اند استعمال كرده يا از روي جهل و ناداني حق را پوشاندند به كار برده است؟ با بررسي در آياتي كه مشتقات «كفر» در آن آمده است روشن مي شود كه لفظ «كافر» شامل حق پوسي از روي عناد و عمد و هم از روي جهل و ناداني مي شود: «انّ الذين كفروا سواءٌ عليهم أَأَنذرتهُم اَم لَم تٌنذِرهُم لا يُؤمنون». به آنهايكساني كه كافرشدند چه انذار كني و چه نكني براي آنها مساوي است و ايمان نمي آورند.» آيه به صراحت بيان مي كند كه كفر آنها از روي عناد و لجاجت است: «و جحَدوُا بها و استيقَنَتها انفُسهُم ؛ كفار اين نشانه ها را انكار مي كنند در حالي كه از باطن به آن يقين دارند.»

اما در مسئله عذاب اخروي كفار جاهل در حكم مستضعفان فکري هستند، و آيات عذاب شامل حال كساني است كه از روي علم و لجاجت به حق تسليم نشده و ايمان نياوردند و قرآن نيز بعد از «كفروا» «كذّبوا» و «صدّوا عن سبيل الله» را بيان كرده نشان مي دهد كه پيامبري بوده و آن را تكذيب كرده اند و مانع پيشرفت دين شده اند در اين جا عذاب اخروي محرز است.

شرك


«شرك» و شركت و مشاركت به معناي شريك شدن است: «و لم تكن له شريكٌ في المُلك.».در حكومت و تدبير عالم شريكي نداشته است و «شرك» اسم است، يعني عمل شرك و به معني شريك و نصيب آمده است.«ام لهم شرك في السموات...» .و مشرك كسي است كه براي خدا شريك قرار بدهد و چنين شخصي قابل آمرزش نيست مگر آنكه در دنيا توبه كند: «ان الله لايَغفِر اَن يُشرَك به؛ كساني كه به خدا شرك مي ورزند خداوند آن ها را نمي بخشد».

اقسام شرك:


1. شرك در خلقت:


مانند:عقيده ايرانيان قديم كه خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مي دانسته اند. «وَ جَعَلُو اللهِ شركاءَ الجنّ».براي خدا شركايي از جن قرار داده اند»

2. شرك در تدبير عام:


گروهي هستند كه معتقدند براي هر يك از انواع عام به يك تدبير كننده وجود دارد. مانند: اعتقاد به خداي دريا، خداي صحرا و ... در سورة شعراء آية 27، آمده است: چون موسي خدا را رب العالمين خواند فرعون گفت: او ديوانه است.

3. شرك در عبادت:


و آن اينكه خدا را عبادت نمي كردند، بلكه بتها، آفتاب، ماه، دريا، حتي اشخاص را و ... پرستش مي كردند. در حالي كه جز خدا خالقي نيست و او خالق و آفريننده تمام اشياء است: «و خلق كلّ شيء و هو بكل شيء عليم».

لازم به ذكر است: مشركان معتقد به خدا هستند و مي دانند كه خداوند همه چيز را خلق كرده است، اما شركايي براي خدا درست كردند، تا اينكه شفيع آنها قرار بگيرند.

حاصل سخن اينكه؛ كافر به كسي گفته مي شود: مي داند اين جهان داراي خالقي همانند خدا است، ولي از روي عناد و عمد پرده پوشي مي كند و منكر مي شوند و داراي اقسامي نيز است. اما مشرك: براي اين جهان خالقي را همچون خدا مي پذيرد اما شركايي براي خدا از جهت عبادت، تدبير و ... قرار مي دهد.

مقايسه ي شرك و كفر و نسبت مبان آن ها


دو واژه شرك و كفر، گر چه گاهي به يك مضمون به كار مي روند و در بعضي اشخاص هر دو مصداق پيدا مي كنند، اما در اصل دو چيز متفاوتند و اختلافات زيادي با هم دارند.

هر كافري مشرك است


كافر نسبت به واقعيت هاي اساسي عالم وجود شناخت و معرفت پيدا مي كند اما به خاطر روابط گوناگون و تعلقات مادي و امتيازاتي كه به آن ها دل بسته است، نمي خواهد خود را با آنچه شناخت او اقتضا دارد تطبيق دهد و آمال و عواطف و … خود را با آن هماهنگ و هم جهت سازد.

پس دنياپرستي:

(…اسْتَحَبُّواْ الْحَيَاةَ الْدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ …) (نحل/ 107)، هواپرستي (…اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ …) (جاثية/ 23)، خودپرستي

( … لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ … ) (انعام/ 124) و … در زندگي آن ها وجود دارد.

و همين پرستش هاي باطل سبب شده است كه از دين حق روي بگردانند. زيرا دين حق با روحيه ي استكباري و منافع توسعه طلبانه و هوا و هوس بي حد و مرز آن ها سازگار نيست. اما دين باطل برعكس، توجيه كننده ي كارهاي خلاف و خيانت هاي آن هاست. پس طبيعي است كه از دين حق روي بگردانند و به دين باطل روي بياورند. براي روشن تر شدن اين موضوع آيات 24 تا 26 سوره ي «ق» را مرور مي كنيم:

« … به دو مأمور جلب افراد، «سائق» و «شهيد» دستور داده مي شود: (أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ) بياندازيد به جهنم (كُلَّ كَفَّارٍ) هر كافر منكر را (عَنِيدٍ) كسي كه نسبت به حق عناد مي ورزد و دشمن حقيقت است (مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ) مانع رسيدن خير به جامعه است (مُعْتَدٍ) به حقوق انسان ها تجاوز مي كند (مُّرِيبٍ) در دل مؤمنان شك و ترديد به وجود مي آورد و شيطنت مي كند (الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ)‌ كسي كه براي سرپوش گذاشتن بر اين همه خيانت، در كنار خداوند بزرگ، معبود ديگري را علم مي كند (فَأَلْقِيَاهُ فِي الْعَذَابِ الشَّدِيدِ) پس به عذاب سخت او را گرفتار كنيد تا سزاي اعمال ننگين خود را ببيند. (ق/ 24- 26)

علاوه از اين قضايا در بخش فريادرسي هم غالب كفار آلهه ي موهوم و مزعوم فراواني دارند كه به آن ها دل بسته اند و هنگام سختي و مشكلات آنان را مي خوانند. به عنوان مثال: بزرگترين طاغوت تاريخ كه در قرآن ذكر شده يعني فرعون، گر چه قدرت خود را قدرت قاهره و حاكميت خود بر روي زمين را حاكميت مطلق مي پندارد و در كنار آن حاكميت هيچ قدرتي را برنمي تابد:

( … مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي …) (قصص/ 38) با اين وصف در مسأله ي فريادرسي از بس احساس كمبود مي كند كه يك اله (فريادرس)‌برايش كفايت نمي كند بلكه “آلهه” يعني خدايان متعدد را مي خواند: ( وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ) (اعراف/ 127) « اشراف قوم فرعون ( بدو ) گفتند : آيا موسي و پيروان او را آزاد و رها مي‌سازي تا در سرزمين ( مصر آزادانه ) به فساد پردازند و تو و معبودان تو را ترك گويند.»

آيات متعددي از قرآن كريم بر مشرك بودن كافران، تصريح دارند از جمله:

(‏ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ ‏) (انعام/1)

«‏ ستايش خداوندي را سزا است كه آسمانها و زمين را آفريده است و تاريكيها و روشنائي را ايجاد كرده است ( كه هر يك سود ويژه‌اي و حكمت خاصّي در بردارند و دلائل باهر و براهين قاطعي بر وجود خدايند ) ولي با اين وصف ، كساني كه منكر وجود پروردگار خويشند ( براي آفريدگار خود بتان را ) انباز مي‌كنند.»

(‏ سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ ‏) (آل عمران/151)

«‏ در دلهاي كافران رُعْب و هراس خواهيم انداخت ، از آن‌رو كه چيزهائي را انباز خدا ساخته‌اند كه خداوند دليل و برهاني ( بر حقّانيّت آنها ) فرو نفرستاده است ، و جايگاه آنان آتش ( دوزخ ) است ، و جايگاه ستمكاران چه بد جايگاهي است.»

هر مشركي كافر نیست


و اما اين كه: هر مشركي كافر نيست، نياز به تحقيق و توضيح مفصل دارد؛ ما در اين جا فقط به چند آيه از قرآن كريم اكتفا مي كنيم.

اگر اوصاف مشرك و كافر را كه در قرآن آمده است با هم مقايسه كنيم، تفاوت آن ها روشن مي شود:

كافر به كسي گفته مي شود كه به آخر خط رسيده، تصميم قاطعانه ي خودش را گرفته و هيچگاه از كفر دست نخواهد كشيد به قول امام زمخشري – رحمة الله تعالي عليه – : «كل من صممّ علي كفره تصميماً لا يرعوي بعده» در نتيجه: ( … سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ) (بقره/6) «برايشان يكسان است چه آنان را بيم دهي و چه بيم ندهي ، ايمان نمي‌آورند.» پس: «لا ينفع فيهم الهدي و لا يجدي عليهم اللطف». اما مشرك، احتمال دارد تحت تأثير دعوت ديني قرار گيرد و به راه هدايت باز گردد. همچنانكه بسياري از كساني كه به پيامبر خدا – عليه الصلاة و السلام – ايمان آوردند، قبل از اسلام مشرك بوده اند.
فرد كافر، بر اثر ترجيح و انتخاب طريقه ي كفر، راه بازگشت و تغيير مسير از او سلب شده و گوش و چشم و قلب او خاصيت خود را از دست داده اند و از شنيدن و ديدن و قبول حق، ابا دارند: (خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ) (بقره/7) « خداوند دلها و گوشهايشان را مهر زده است ، و بر چشمانشان پرده‌اي است.»

اما مشرك اگر به كفر آلوده نشده باشد امكان برگشت براي او وجود دارد و براي شنيدن حق و قبول آن ممكن است آلودگي داشته باشد:

(‏ وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ ‏) (توبه/ 6) «‏ ( اي پيغمبر ! ) اگر يكي از مشركان ( و كافراني كه به شما دستور جنگ با آنان داده شده است ) از تو پناهندگي طلبيد ، او را پناه بده تا كلام خدا ( يعني آيات قرآن ) را بشنود ( و از دين آگاه شود و راجع بدان بينديشد . اگر آئين اسلام را پذيرفت ، از زمره شما است ، و اگر اسلام را نپذيرفت ) پس از آن او را به محلّ امن ( و مأوي و منزل قوم ) خودش برسان ( تا از خطرات راه برهد و بدون هيچ گونه اذيّت و آزاري به ميان اهل و عيال خويشتن رود ) . اين ( پناه دادن ) بدان خاطر است كه مشركان مردمان نادان ( و ناآگاه از حقيقت اسلام ) هستند ( و چه بسا در پرتو آشنائي با اسلام ، نور ايمان در دلهايشان روشن گردد ).»

كفار، با علم و آگاهي به مقابله با حق برمي خيزند:

(…لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ‏)‌(بقره/ 146)

اما مشركين، بسياري از آن ها ناآگاهند و شايد علل عمده ي شرك آن ها همين عدم آگاهي باشد:( … ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ)‌(توبه/6)

كفار، افراد شرور و تجاوزگري هستند كه از هيچ كوششي جهت ضربه زدن به مؤمنين فروگذار نيستند، هيچ عهد و پيماني ندارند و قول و قراري را رعايت نمي كنند:

(‏ لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ ‏) (توبه/10)

«‏ آنان ( نه تنها درباره شما ، بلكه ) درباره هيچ فرد باايماني رعايت خويشاوندي و پيمان را نمي‌كنند و ايشان تجاوزپيشه‌اند ( و عهدشكني و تعدّي ، بيماري مزمني براي آنان گشته است ) . ‏»

(‏ وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ ‏) (توبه/12)

«‏ و اگر پيمانهائي را كه بسته‌اند و مؤكّد نموده‌اند شكستند ، و آئين شما را مورد طعن و تمسخر قرار دادند ( اينان سردستگان كفر و ضلالند و ) با سردستگان كفر و ضلال بجنگيد ، چرا كه پيمانهاي ايشان كمترين ارزشي ندارد . شايد ( در پرتو بازبودن درگاه توبه خدا و شدّت عمل شما ، پشيمان شوند و ) دست بردارند.»

اما همه ي مشركين، توطئه گر و متجاوز نيستند حتي بعضي از آن ها اهل پيمان و تعهد هم هستند و مسلمانان مكلف اند پيمان با آنان را رعايت كنند:( ‏ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئاً وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ‏) (توبه/4)

«‏ امّا كساني كه از مشركان با آنان پيمان بسته‌ايد و ايشان چيزي از آن فروگذار نكرده‌اند ( و پيمان را كاملاً رعايت نموده‌اند ) و از كسي بر ضدّ شما پشتيباني نكرده ( و او را ياري نداده‌اند ) ، پيمان آنان را تا پايان مدّت زماني كه تعيين كرده‌اند محترم شماريد و بدان وفا كنيد . بيگمان خداوند پرهيزگاران ( وفاكننده به عهد ) را دوست مي‌دارد.»

كفار به خاطر عقيده با مسلمانان مي جنگند: (‏‏ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏)‌(ممتحنه/9)

«‏ بلكه خداوند شما را بازمي‌دارد از دوستي ورزيدن با كساني كه به خاطر دين با شما جنگيده‌اند ، و شما را از شهر و ديارتان بيرون رانده‌اند ، و براي اخراج شما پشتيباني كرده‌اند و ياري داده‌اند . كساني كه ايشان را به دوستي گيرند ، ظالم و ستمگرند.»

اما مشركين به خاطر عقيده با مسلمانان وارد جنگ نمي شوند: (‏ لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ‏) (ممتحنه/8)

«‏ خداوند شما را باز نمي‌دارد از اين كه نيكي و بخشش بكنيد به كساني كه به سبب دين با شما نجنگيده‌اند و از شهر و ديارتان شما را بيرون نرانده‌اند . خداوند نيكوكاران را دوست مي‌دارد.»

و آخرين مطلب در اين رابطه اين كه خداوند در سوره ي قمر پس از اشاره به اقوام طغيانگر در طول تاريخ مانند قوم فرعون و امثالهم و برخوردي كه با آيات الهي داشته اند و سرنوشت شومي كه به آن گرفتار آمده اند، خطاب به مشركين زمان پيامبر – عليه الصلاة و السلام – مي فرمايد:

(‏ أَكُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِّنْ أُوْلَئِكُمْ أَمْ لَكُم بَرَاءةٌ فِي الزُّبُرِ ‏) (قمر/43)

«‏ آيا كافران شما بهتر از آناني هستند كه برايتان روايت كرديم ، ( مثل : قوم نوح ، عاد ، ثمود ، لوط ، فرعون‌ ؟ ! ) . يا اين كه براي شما امان‌نامه‌اي در كتابها ( از سوي خدا ) نازل شده است ( مبني بر اين كه كافرانتان را عذاب نمي‌رسانيم‌ ؟ ! ).»

در اين آيه خداوند به مشركين نمي فرمايد: (أ أنتم خير من أولئكم» مي فرمايد: ( ‏ أَكُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِّنْ أُوْلَئِكُمْ) و اين نشان مي دهد كه خداوند همه ي مشركين را كافر نمي داند بلكه مشركيني را كافر مي خواند كه آيات خدا را تكذيب كنند و با آن به مقابله برخيزند مانند فرعون و ديگر طغيان گران تاريخ.
advertising