داستان کوتاه نبوغ کارمند کتابخانه
خواندنی › داستان و حکایات
- 97/10/02یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتابخانه خواست که برای این کار سه میلیون و پانصد هزار پوند بپردازد تا این کار را انجام دهد که به دلیل فقدان سرمایه کافی، این درخواست از سوی کتابخانه رد شد.
فصل بارانی شدن فرا رسید و اگر کتابها به زودی منتقل نمیشد، خسارات سنگین فرهنگی و مادی متوجه آنها میگردید. با رسیدن فصل بارانی شدن و بیشتر شدن احتمال خیس شدن کتابها، رییس کتابخانه بیشتر نگران شد و بیمار گردید.
کارمند جوان که از بیماری رییس کتابخانه مطلع شده بود، به عیادت وی رفت. با دیدن صورت سفید و رنگ پریده رییس، بسیار تعجب کرد و از او پرسید که چرا اینقدر ناراحت است.
رییس کتابخانه مشکل کتابخانه را برای کارمند جوان تشریح کرد، اما بر خلاف توقع وی، جوان پاسخ داد: سعی می کنم مساله را حل کنم.
روز دیگر، در همه شبکههای تلویزیونی و روزنامهها آگهی با این مضمون منتشرشد:
«همه شهروندان میتوانند به رایگان و بدون محدودیت، کتابهای کتابخانه را امانت بگیرند و بعد از بازگرداندن، کتابها را به نشانی زیر تحویل دهند.»