حکایتی زیبا از سعدی در مورد کم خوری و پرخوری

خواندنیداستان و حکایات

- 97/08/02
حکایتی زیبا از سعدی در مورد کم خوری و پرخوریدو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی. یکی ضعیف بود که در دو شب افطار کردی و دیگری قوی که روزی سه بار بخوردی. اتفاقا بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را به خانه ای کردند و در به گل بر آوردند. بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند. در را گشادند. قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده. مردم در عجب ماندند. حکیمی گفت: خلاف این عجب بودی. آن یکی بسیار خوار بوده است، طاقت بینوایی نیاورد به سختی هلاک شد و این دگر خویشتن دار بوده است، لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.

چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
و گر تن پرور است اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد
advertising