داستان و کاربرد ضرب المثل یک خشت خام هم بگذار در دیگ

خواندنیداستان و حکایات

- 97/09/10
داستان و کاربرد ضرب المثل یک خشت خام هم بگذار در دیگ

کاربرد ضرب المثل یک خشت خام هم بگذار در دیگ


وقتی به كار می رود كه كسی چيزی بپرسد و بعد از شنيدن جواب بگويد : خودم همين فكر را مي كردم و با اين حرف راهنمائی طرف را بی منت كند به او طعنه می زنند و می گويند : يك خشت هم بگذار در ديك

داستان ضرب المثل یک خشت خام هم بگذار در دیگ


عروس خودپسندی ، آشپزی بلد نبود و نزد مادرشوهرش زندگی می كرد . مادرشوهر پخت و پز را به عهده داشت . يك روز مادرشوهر مريض شد و از قضا آن روز مهمان داشتند . عروس می خواست پلو بپزد ولی بلد نبود ، پيش خودش فكر كرد اگر از كسی نپرسد پلويش خراب می شود و اگر از مادرشوهرش بپرسد آبرويش می رود و او را سرزنش می كند .
پيش مادر شوهرش رفت و سعی كرد طوری سوال كند كه او متوجه نشود كه بلد نيست آشپزی كند .
از مادرشوهر پرسيد : چند پيمانه برنج بپزم كه نه كم باشد ، نه زياد ؟ مادر شوهر جواب سوال را داد و پرسيد : اصلا پختن آن را بلدی ؟ عروس گفت : اختيار داريد تا حالا‌ هزار بار پلو پخته ام . ولی اگر شما هم بفرمائيد بهتر است .
مادرشوهر گفت : اول برنج را بايد خوب پاك كنی .
عروس گفت : ميدانم . مادرشوهر گفت : بعد دو بار آن را می شویی و می گذاری تا چند ساعت در آب بماند . عروس گفت : مي دانم . مادرشوهر گفت : برنج ها را توی ديك می ريزی و روی آن آب می ريزی و كمی نمك می ريزی و می گذاری روی اجاق تا بجوشد . عروس گفت : اين ها را می دانم .
مادرشوهر گفت : وقتی ديدی مغز برنج زير دندان خشك نيست ،آن را در آبكش بريز تا آب زيادی آن برود . بعد دوباره آن را روی ديك بگذار و رويش را روغن بده .عروس گفت : اين ها را می دانم .
مادر شوهر از اينكه هی عروس می گفت خودم می دانم ناراحت شد و فكر كرد به او درسی بدهد تا اين قدر مغرور نباشد ، برای همين گفت : يك خشت هم بر در ديك بگذار و روی آن هم آتش بريز و بگذار تا يك ساعت بماند و برنج خوب دم بكشد . عروس گفت : متشكرم ولی اين ها را می دانستم .
عروس به تمام حرف ها عمل كرد وآخر هم يك خشت خام بر در ديك گذاشت . ولی بعد از چند دقيقه خشت بر اثر بخار ديك وا رفت و توی برنج ها ريخت .عروس كه رفت پلو را بكشد ديد پلو خراب شده و به شوهرش گله كرد . شوهرش پرسيد : چرا خشت روی آن گذاشتی ؟ عروس گفت :‌ مادرت ياد داد .
مادر شوهر رسيد و خنده كنان گفت : دروغ من در جواب دروغ های تو بود ، من اين كار را كردم تا خودپسندی را كنار بگذاری و تجربه ديگران را مسخره نكنی .
عروس گفت : من ترسيدم شما مرا سرزنش كنيد .
مادر شوهر گفت : سرزنش مال كسی است كه به دروغ می خواهد بگويد كه همه چيز را می دانم . هيچ كس از روز اول همه كارها را بلد نيست ولی اگر خودخواه نباشد بهتر ياد می گيرد . حالا هم ناراحت نباشيد ، من جداگانه برايتان پلو پخته ام و حاضر است برويد آن را بياوريد و سر سفره ببريد
advertising