شعر سکوت از فریدون مشیری
خواندنی › شعر و ادبیات
- 97/08/27لاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریادها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود.
در پناهت برگ وبار من شکفت
تو مرابردی به شهر یادها
من ندیدم خوش تر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریادها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
توکجائی تا بگیری داد من؟
گرسکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من