اشعاری از شاهنامه فردوسی درمورد پادشاهی بهرام گور

خواندنیشعر و ادبیات

- 97/12/22
اشعاری از شاهنامه فردوسی درمورد پادشاهی بهرام گوردوران پادشاهی بهرام گور ساسانی همراه است با یک دوره ی بسیار آرام و شاد برای ایرانیان . درست است که بهرام گور پادشاهی خوش گذران بوده است اما بنا بر نشانه های تاریخی, او پادشاهی مهربان و بخشنده بود و به گفته ی خودش دل به سرای سپنجی نبسته بوده است . ایرانیان هر پادشاهی که بیشتر در اندیشه ی رسیدگی به مردمان بود و بخشنده بود دوست می داشتند و داستان های زندگی او را به خاطر می سپرده و سینه به سینه برای فرزندان خود نقل می کردند از همین روی از دوران پادشاهی بهرام گور داستان های فراوانی برای ما به یادگار مانده است . فردوسی در شاهنامه داستان کامل زندگی بهرام را با نقل دلاوری ها و شکارهای او آورده است و نظامی نیز هفت پیکر را در وصف دلاوری های بهرام بیادگار گذاشته است . در بسیاری از نوشتار های تاریخی دیگر نیز زندگی نامه ی بهرام گور مفصل بیان شده است. با نگاهی به نخستین سخنان بهرام گور بهنگام پادشاهی و همچنین وعده هایی که او پیش از پادشاهی به بزرگان کشور داد و با تطبیق سخنان وی با رفتار و کردارش در زمان فرمانروایی به این برآیند می رسیم که به ایرانیان وعده های دروغین نداد و بر گفتار و وعده های خود استوار ماند. چنانکه تا سالیان سال نام نیک او در میان ایرانیان زبانزد بود و ایرانیان از او به نیکی یاد می کردند. آنچنانکه 200 سال پس از مرگ بهرام, رستم فرخزاد سپهدار ایران در نامه ی خود از زمان بهرام با عنوان دوران شادی ایرانیان یاد می کند :

چنان فاش گردد غم و رنج و شور
که شادی، بهنگام بهرام گور

در زیر بخش هایی از وعده های بهرام گور به ایرانیان آورده شده است :

که بخشش بیفزایم از گفت‌وگوی
بکاهم ز بیدادی و جست و جوی

کسی را کجا پادشاهی سزاست
زمین را بدیشان ببخشیم راست

جهان را بدارم به رای و به داد
چو ایمنی کنم باشم از داد شاد

کسی را که درویش باشد به نیز
ز گنج نهاده ببخشیم چیز

گنه کرده را پند پیش آوریم
چو دیگر کند بند پیش آوریم

سپه را به هنگام روزی دهیم
خردمند را دلفروزی دهیم

همان راست داریم دل با زبان
ز کژی و تاری بپیچم روان

کسی کو بمیرد نباشدش خویش
وزو چیز ماند ز اندازه بیش

به درویش بخشم نیارم به گنج
نبندم دل اندر سرای سپنج

همه رای با کاردانان زنیم
به تدبیر پشت هوا بشکنیم

ز دستور پرسیم یکسر سخن
چو کاری نو افگند خواهم ز بن

کسی کو همی داد خواهد ز من
نجویم پراگندن انجمن

دهم داد آنکس که او داد خواست
به چیزی نرانم سخن جز به راست

مکافات سازم بدان را به بد
چنان کز ره شهریاران سزد

برین پاک یزدان گوای منست
خرد بر زبان رهنمای منست

همان موبد و موبد موبدان
پسندیده و کاردیده ردان

برین کار یک سال گر بگذرد
نپیچم ز گفتار جان و خرد

ز میراث بیزارم و تاج و تخت
ازان پس نشینم بر شوربخت
advertising