شعر زیبای دیگران کاشتند و ما خوردیم از ملک الشعرای بهار

خواندنیشعر و ادبیات

- 97/10/28
شعر زیبای دیگران کاشتند و ما خوردیم از ملک الشعرای بهار

شعر دیگران کاشتند و ما خوردیم



شاه انوشیروان به موسم دی
رفت بیرون ز شهر بهر شکار
در سر راه دید مزرعه‌ای
که در آن بود مردم بسیار
اندر آن دشت پیرمردی دید
که گذشته است عمر او ز نود
دانهٔ جوز در زمین می‌کاشت
که به فصل بهار سبز شود
گفت کسری به پیرمرد حریص
که: «چرا حرص می‌زنی چندین؟
پایهای تو بر لب گور است
تو کنون جوز می‌کنی به زمین
جوز ده سال عمر می‌خواهد
که قوی گردد و به بار آید
تو که بعد از دو روز خواهی مرد
گردکان کشتنت چه کار آید؟»
مرد دهقان به شاه کسری گفت:
« مردم از کاشتن زیان نبرند
دگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم و دیگران بخورند»
advertising