حکایت جزای عمل از سری داستان های بهلول
خواندنی › داستان و حکایات
- 97/09/14بهلول : برو، تمباکو بخر!
مرد تمباکو خرید، وقتی که زمستان شد، تمباکو قیمت پیدا کرد. به قیمت خوبی به فروش رسید. بقیه هر قدر که ماند، هر چند که از عمر تمباکو می گذشت، چون تمباکوی کهنه قیمت زیاد تری داشت، بنابراین به قیمت بسیار خوب تر فروخته می شد وسرانجام فایده بسیاری نصیب اوشد. یک روز باز بهلول از کوچه می گذشت که همان مرد او را صد ا زده و گفت:
ای بهلول دیوانه! پارسال کار خوبی به من یاد دادی، بسیار سود کردم، بگو امسال چه خریداری کنم؟
بهلول : برو، پیاز بخر!
مردک که از گفته پارسال بهلول فایده، خوبی برداشته بود، با اعتمادی که به گفته اش داشت هرچه سرمایه داشت و هر چه فایده کرده بود. همه را حریصانه پیاز خرید و به خانه برد و انبار کرده منتظر زمستان نشست تا در هنگام کمبود پیاز، فایده هنگفتی بر دارد. چون نگاهداری پیاز را نمی دانست، پیاز ها همه نیش کشیده و خراب شد و هر روز صد ها من پیاز گنده را بیرون کرده به خندق میریختند و عاقبت تمام پیاز ها از کار برامده خراب گردید و مردک بیچاره نهایت خساره مند شد.
مرد این مرتبه با قهر و خشونت دنبال بهلول می گشت تا او را یافته و انتقام خود را از وی بگیرد. همینکه به بهلول رسید، گفت: ای بهلول! چرا گفتی که پیاز بخرم و اینقدر خساره مند شوم؟
بهلول در جوابش گفت: ای برادر! آن وقت که مرا بهلول دانا خطاب کردی، از روی دانایی گفتم«برو، تمباکو بخر» این مرتبه که مرا بهلول دیوانه گفتی، از روی دیوانگی گفتم ـ «برو، پیاز بخر» و این جزای عمل خود تست. مردک خجل شده راه خود را پیش گرفته رفت و خود را ملامت میکرد که براستی، گناه از او بوده..