داستان زیبای ضامن آهو
خواندنی › داستان و حکایات
- 97/08/17صیاد که می رود آهو را بگیرد، با ممانعت حضرت رضا علیه السلام مواجه می شود. ولی چون آهو را صید و حق شرعی خود می داند، در مطالبه و استرداد آهو مبالغه و پافشاری می کند. امام حاضر می شود مبلغی بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد کند. شکارچی نمی پذیرد و به عرض می رساند: الا و بالله، من همین آهو را که حق خودم است، میخواهم و لاغیر… و آن وقت آهو به زبان می آید و سخن گفتن آغاز می کند و به عرض امام می رساند که من دو بچه شیری دارم که گرسنه اند و چشم بهراه اند که بروم و شیرشان بدهم و سیرشان کنم. علت فرارم هم همین است و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمایید که اجازه دهد بروم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شوم… حضرت رضا علیه السلام هم ضمانت آهو را نزد شکارچی می فرماید و خود را به صورت گروگانی در تحت تسلط شکارچی قرار می دهد. آهو می رود و به سرعت با آهو بچگان باز می گردد و خود را تسلیم شکارچی می کند.
شکارچی که این وفای به عهد را می بیند، منقلب می گردد و آن گاه متوجه می شود که گروگان او، حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه است. بدیهی است فوراً آهو را آزاد می کند و خود را به دست و پای حضرت می اندازد و عذر می خواهد و پوزش می طلبد. حضرت نیز مبلغ متنابهی به او مرحمت می فرماید و بهعلاوه، تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش می کند و صیاد را خوشدل روانه می سازد. آهو هم که خود را آزاد شده حضرت می داند اجازه مرخصی می طلبد و به سراغ لانه خود می دود.