شعر روز ناگزیر از قیصر امین پور شاعر معاصر
خواندنی › شعر و ادبیات
- 98/03/31احساس می کنم که کسی در باد
فرياد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده های مه آلود
يک آشنای دور صدا می زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صداي آمدن روز است
آن روز ناگزير که می آيد
روزی که عابران خميده
يک لحظه وقت داشته باشند
تا سربلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببينند
روزی که اين قطار قديمی
در بستر موازی تکرار
يک لحظه بی بهانه توقف کند
تا چشم های خسته ی خواب آلود
از پشت پنجره
تصوير ابرها را در قاب
و طرح واژگونه ی جنگل را
در آب بنگرند
آن روز
پرواز دستهای صميمی
در جستجوی دوست
آغاز می شود