نادیا مراد دختر ایزدی کرد موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شد

مجلهسایر

- 97/08/11
نادیا مراد دختر ایزدی کرد موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شدنادیا مراد وقتی که جنگجویان داعش او را ربودند 21 ساله بود. او یک ایزیدی بود که داعشی‌ ها آن ها را کافر به حساب می‌ آورند، در دو سال اخیر او تنها به دنبال تحقق عدالت است. آن چه بر او گذشته در کتابی به نام آخرین دختر آمده است. داستانی تکان دهنده از اسارت و فرار او از چنگال داعش.
نادیا مرا خاطراتش را در کتابی گرد آورده است. نادیا که در آن زمان بیست و یک سال داشت و از روستایش به نام کوچو ربوده شده بود، مجبور شده بود تا بردن اعضای خانواده اش توسط کامیون را تماشا کند و پس از آن نزدیک به یک ساعت صدای شلیک تفنگ ها به گوشش می رسید.. شش تن از برادران او به همراه مادرش قتل عام شدند، هرچند دو تن از اعضای خانواده اش با وجود زخم های جدی زنده ماندند. او مجبور شد سوار اتوبوسی شده تا به موصل برده شود. او در کتابش به نام آخرین دختر می نویسد که چگونه از همان زمان سوار شدن به اتوبوس یک داعشی سعی کرد به او تعرض کند.
نادیا مراد دختر ایزدی کرد موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شد
زندگی نادیا مراد بعد از حمله ی داعش به روستای کوچو در عراق دگرگون شد. سوم آگوست سال 2014 بود و داعش از مدتی قبل توانسته بود شمال عراق را تصرف کند. اقلیم کردستان که تا آن وقت هنوز تسلیم داعش نشده بود، مورد حمله ی تروریست‌ ها قرار گرفت و سرانجام ایزدی ‌ها مورد هدف قرار گرفتند. داعشی‌ها به روستا حمله کردند و گفتند باید اسلام بیاورید. پنج روز در روستا مهلت دادند و در این پنج روز در محاصره ی آن ‌ها بودند. روز پنجم همه را در مدرسه ی روستا جمع کردند. مدرسه دو طبقه بود و آن‌ها زنان و بچه ‌ها را به طبقه ی بالا فرستادند و مرد‌ها را در حیاط مدرسه جمع کردند. زنان از پنجره نگاه می‌ کردند که مردان را به صف کرده و پسربچه ‌های کوچک را به گوشه‌ ای فرستاده بودند. بعد، صدای رگبار گلوله بود و جنازه‌هایی که یکی یکی نقش زمین می ‌شدند. خون حیاط مدرسه را پر کرد و زنانی که در طبقه ی بالا حبس بودند، شیون می ‌کردند؛ جلوی چشم نادیا ۶ برادر، خواهرزاده و برادرزاده هایش و عزیزانش یکی یکی کشته می‌ شدند. تعداد کشته‌ های آن روز به بیش از چهار هزار نفر رسید و بعد همه ی زنان باقیمانده را داعش به اسارت گرفت. زنان جوان ‌تر را زندانی کردند تا به ‌عنوان برده ی جنسی میان گروه‌ های مختلف داعش تقسیم شوند. 80 زن میانسال و پیراز جمله مادر نادیا، همان جا ماندند و بعد نادیا شنید که همگی‌ شان را به قتل رسانده اند.
او می ‌گوید: «همه ی دختران جوان و حتی کودک را گروه گروه کردند و من به همراه زنان دیگر به موصل برده شدیم. از همان لحظه، حتی در طول مسیر هم مورد آزار و اذیت قرارمان دادند. بعد در ساختمانی اسکان داده شدیم که پیش از ما زنان دیگری هم به آن جا آورده شده بودند. در آن جا توهین ‌ها، آزار‌ها و بی ‌حرمتی‌ها به اوج رسید. هر کداممان را چند بار خرید و فروش می ‌کردند، بچه‌ ها مثل هدیه، دست به دست می‌ شدند و ما هم از دست یک گروه متجاوز به دست گروهی دیگر می ‌افتادیم. من در یک زمان، برده جنسی 13 مرد بودم و گاهی در یک روز آنقدر به من تجاوز می‌ شد که از هوش می‌ رفتم و دیگر نمی‌ فهمیدم کجا هستم. گاهی دست و پایم را می‌ بستند و با زنجیر به جایی قفلم می‌ کردند و مثل حیوان سرم می ‌ریختند و آزارم می‌ دادند. گاهی تنم را با ته سیگار می‌سوزاندند.

3 ماه از زندگی نادیا به همین شکل گذشت و بعد، وقتی داشتند او را به یکی از رانندگان داعش می ‌فروختند، توانست فرار کند.او در یک لحظه فرصت فرار پیدا کرد و از ماشین پیاده شد و خودش را داخل خانه ای انداخت و نجات پیدا کرد. چند شبی را با آن خانواده ی مسلمان ماند و آن‌ها کمک کردند تا با مدارک شناسایی دخترشان، کارت شناسایی جعلی برای خودش بسازد و از مناطق تحت کنترل داعش فرار کند.
نادیا بعد از دشواری ‌های بسیار توانست از مرز بگذرد و همراه با دیگر آوارگان به آلمان برود. جایی که او را به سرعت پذیرفتند، برایش امکانات زندگی فراهم کردند و با صدور یک پاسپورت آلمانی، او را به‌عنوان شهروند به رسمیت شناختند.
گذشته برای نادیا خاطره ی محو و کمرنگی است که هیچ چیز از آن به جا نمانده. نه خانه ی بزرگشان در کوچو، نه خانواده ی پرجمعیتشان و نه حتی کتاب‌ های تاریخی که به آن‌ ها علاقه داشت.
او درباره ی گذشته ‌اش می‌ گوید: «وقتی داعش به روستایمان حمله کرد من 19 ساله بودم و در خانه ی بزرگی با مادر و 12 خواهر و برادرم زندگی می ‌کردیم. پدرم را 13 سال قبل از دست دادم و کودکی سخت و فقیرانه ‌ای را گذراندیم، اما کم کم برادرهایم بزرگ تر شدند و با کار بی‌وقفه، به زندگی ‌مان سر و سامان دادند. درست همان روز‌هایی که زندگی ما کمی رنگ راحتی و آسایش به خود گرفت، داعش حمله کرد و خوشبختی ما پایان یافت؛ درس من خیلی خوب بود. عاشق تاریخ بودم و می‌ خواستم در همین رشته درس بخوانم. برای آدمی مثل من که حافظه ی قوی و بی ‌نقصی داشت، تاریخ خواندن سراسر لذت بود، اما دیگر آن آدم سابق نیستم. هیچ چیزی در خاطرم نمی ‌ماند و حافظه ‌ام به شدت ضعیف شده است.» هنوز هم حرف زدن از دوران اسارت و بردگی برای نادیا دشوار است. او وقتی برای سخنرانی به سازمان ملل دعوت شد، بار‌ها میان صحبت‌هایش به گریه افتاد، بار‌ها سکوت کرد تا بتواند شهامت رویارویی با خاطراتش را پیدا کند.
نادیا پس از آزادی تلاش کرد تا آنچه را که بر سر کرد‌های ایزدی و دیگر قربانیان آمده بود به گوش جهانیان برساند. او در جلسه ی شورای امنیت سازمان ملل متحد، فاجعه‌ ای را که به چشم دیده بود بازگو کرد و وعده داد که برای آزادی همه زنانی که به‌عنوان ابزار در اسارت داعش هستند تلاش کند. به دلیل همین تلاش ‌ها نادیا به ‌عنوان «نخستین سفیر حسن نیت و کرامت بازماندگان از مسأله قاچاق انسان» معرفی شد و سال گذشته نامش به فهرست کاندیدا‌های دریافت جایزه صلح نوبل راه یافت. او به عنوان یک فعال اجتماعی کارش را آغاز کرد و به خاطر تلاش هایش توانست برنده ی جایزه ی نوبل شود.
advertising